۱۵۹۴۱۰
۵۰۰۲
۵۰۰۲
پ

به فکـر ۲۰۲۰ باشیم...

سرمربی تیم‌ملی امید معرفی شد؛ جناب آقای فلان!... اصلاً این نه، آن...

خبر ورزشی: سرمربی تیم‌ملی امید معرفی شد؛ جناب آقای فلان!... اصلاً این نه، آن... الان دیگر فرقی نمی‌کند، چه سرمربی تیم‌ملی دیشب معرفی شده باشد، چه امروز و چه فردا، کار از کار گذشته است. تیمی که با تلاش چند ساله به المپیک‌های قبلی نمی‌رسید، در این چند ماه هم به المپیک بعدی نمی‌رسد.

بياييد تعارف را كنار بگذاريم ... بيايد با خودمان روراست باشيم ... دوستان المپيك ۲۰۱۶ هم پريد، حسرت‌شمار المپيك ۴ سال ديگر را هم بايد بشمارد. از همين حالا بايد به فكر المپيك ۲۰۲۰ بود ... به شعار‌هاي تبليغاتي گزينه‌هاي هدايت تيم‌ملي اميد توجه نكنيد، فريب اين شعار‌ها را نخوريد ... اين شعار‌ها مثل وعده‌هاي انتخابي، تاريخ مصرف دارد ...

فردي كه مي‌خواست نماينده شوراي محله يك روستا باشد، در كمپين انتخاباتي‌اش فرياد مي‌زد اگر به من رأي بدهيد، تمام روستا را آسفالت مي‌كنم، حتي كف حياط و خانه روستا‌‌يي‌ها را هم آسفالت مي‌كنم ... رأي آورد، نماينده شد و البته آسفالت هم كرد، نه كف روستا را، دهان روستاييان را!... مصاحبه‌هاي چند روز اخير گزينه‌هاي هدايت تيم‌ملي اميد و وعده‌هاي‌شان احتمالاً چنين فرجامي خواهد داشت. آنها قطعاً موفق مي‌شوند اما احياناً نه در رساندن تيم اميد به المپيك، بلكه در به كرسي نشاندن اين حرف كه موفقيت، با شعار و حرف به دست نمي‌آيد.

صد البته شايد دري به تخته بخورد و همين تيم‌ با‌ وجود تمام اين فرصت‌سوزي‌ها به المپيك برسد. مگر پيش از اين، فوتبال ما كم جرقه ديد؟ ناسلامتي ما ايراني هستيم و متخصص انجام كار‌هاي غير قابل پيش‌بيني... اما حتي اگر يك بار «به خطا بر هدف زنيم تيري»، به اين مفهوم نيست كه در تمام دنيا، تمام تير‌ها شانسي به هدف مي‌خورند. براي رسيدن به هدف بايد برنامه داشت. شما را به خدا راست بگوييد. انصاف است تيمي در همين آسيا، چند سال برنامه‌ريزي كند، چند ماه اردو بزند، چندين بازي تداركاتي داشته باشد، به سلامت و درستي نونهالانش را به رده نوجوانان، نوجوانانش را به رده جوانان و جوانانش را به رده اميد برساند و آن‌وقت در ميدان مسابقه، آنها ببازند و ما كه هنوز با فانوس دنبال سرمربي تيم‌ملي اميد مي‌چرخيم، برنده شويم و به المپيك برويم؟! به خدا، انصاف نيست...

باشد قبول، ۲۰۱۶ را به شانس و اتفاق بسپاريم و با يك سرمربي و همين فرصت اندك و همين ابزار موجود، تمام توان‌مان را بگذاريم و براي رسيدن به المپيك ۲۰۱۶ با تمام وجود تلاش كنيم اما لطفاً از همين حالا به فكر المپيك ۲۰۲۰ باشيم، با برنامه، با هدف ...

پرونده‌اي براي تيم نا‌اميد

شكست پلي است براي پيروزي اما تا روزي كه ما به غلط اعتقاد داريم اين شكست هيچ چيزي از ارزش‌هاي ما كم نمي‌كند، هر شكست براي ما پلي خواهد بود به سوي شكست‌هاي بيشتر! روزي كه تيم اميد با وينگادا در بازي‌هاي آسيايي فاجعه‌‌ آفريد، تصور مي‌كرديم اين شكست مي‌تواند تلنگري باشد براي جبران ناكامي‌ها، به خود آمدن و تند‌تر حركت كردن اما فوتبال ما براي پريدن از خواب بي‌تفاوتي پتك مي‌خواهد، تلنگر به كارمان نمي‌آيد! تيم اميد، روز به روز نا‌اميد‌تر مي‌شود و روز به روز زمان را بيشتر از دست مي‌دهد ... پرونده كه چه عرض شود، اين مطالب ناپيوسته، مرثيه‌اي است براي تيم نا‌اميد كه به غلط نامش را گذاشته‌ايم اميد...

يك تيم و يك دنيا گزينه منم ‌بازي!‌

از روزي كه ادواردو نلو وينگادا به حكم حبيب كاشاني از هدايت تيم‌‌ملي اميد كنار گذاشته شد تا همين امروز، جدا از زلاتكو كرانچار كه كاشاني او را از همان ابتدا گزينه اصلي خود مي‌ناميد و در نهايت نيز، چنان پاي او ايستاد كه در پي اطمينان از پذيرفته نشدن سرمربيگري‌اش از سوي مسئولان بالاتر از فدراسيون فوتبال، از منصب مديريت تيم اميد كنار كشيد، نام‌هاي زيادي براي هدايت تيم‌ملي اميد مطرح شدند.

تقريباً مي‌توان به صراحت گفت غير از من و احتمالاً شما كه خواننده اين صفحه هستيد، اغلب اهالي فوتبال چند دقيقه، چند ساعت و بعضي‌ها چند روز، گزينه هدايت اين تيم بودند. بعضي از اين گزينه‌ها واقعاً از سوي حبيب كاشاني يا به شكل موازي از جانب فدراسيون فوتبال، وزارت ورزش، كميته ملي المپيك، كميته فني،‌كميته آموزش، كميته ... و... پيشنهـــــاد سرمربيگري تيم‌ملي اميد را دريافت مي‌كردند و بعضي‌ها هم سرگرم بازار‌گرمي بودند. به اين نام‌ها توجه كنيد؛ افشين قطبي (گزينه‌اي كه كاشاني تكذيب كرد و گفت اصلاً به او فكر هم نمي‌كند)، حميد استيلي (گفتند به خاطر جوانگرايي در راه‌آهن و هماهنگي با كاشاني انتخاب مناسبي است اما خودش قبول نكرد، مديريت و سرمربيگري راه‌آهن را رها كند)، يحيي گل‌محمدي (همين كه گزينه سرمربيگري اميد شد، در ذوب‌آهن هم حريفان را برد تا ماندگار شود)، مهدي تارتار (بعد از دريافت پيشنهاد از كاشاني، بختش باز شد و با صبا قرارداد بست)، عليرضا مرزبان (گفته شد امكان ندارد با كاشاني كنار بيايد)، عبد‌ا... ويسي (خيلي زود منتفي شد)، دكتر ذوالفقار‌نسب (نه تأييد كرد و نه تكذيب)، عليرضا منصوريان (نپذيرفت از نفت جدا شود و به تيم‌ملي اميد برگردد)، صمد مرفاوي (خيلي زود منتفي شد)، ابراهيم قاسمپور (فقط در حد حرف و گمانه‌زني)، فرهاد كاظمي و فيروز كريمي (باز هم فقط در حد گمانه‌زني)، هومـــن افاضلي و اكبر محمدي (گزينه‌هاي فدراسيون و گويا كميته ملي المپيك)، محمد خاكپور و منصور ابراهيم‌زاده (گزينه‌هاي جديد)، پرويز مظلومي (در حد حرف)، محمد مايلي‌كهن (گزينه كميته آموزش) و... البته بسياري از اسم‌ها را هم قطعاً ما از قلم انداختيم.

آقای وینگادا برگـــــرد به تیمت . . .

در اینکه ادواردو نلو وینگادا یکی از بدترین گزینه‌های ممکن برای هدایت تیم ملی امید بود، هیچ شکی نیست... دوباره‌نویسی است که یادآوری کنیم وینگادا سال‌ها پیش به انتهای خط رسید. نوشتن این حقایق، واگویی و تکرار مکررات است اما برای آنکه «سوءتعبیر» پیش نیاید و متهم به جانبداری از یک مربی ناکام نشویم، ناچاريم بنویسیم: وینگادا اگر هنوز هم همان کارآیی دهه ۹۰ میلادی را داشت، هرگز کشورهای عربی حوزه خلیج‌فارس که در فوتبال از ما ولخرج‌ترند،

او را کنار نمی‌گذاشتند. وینگادا بعد از برکناری از تیم ملی عربستان، چند سالی به لطف کارنامه‌اش، در خاورمیانه، کشورهای عربی و آسیا «دور، دور» زد و حتی چند ماهی هم برای ناکام کردن پرسپولیس زحمت تشریف‌فرمایی به ایران را کشید اما این اواخر دیگر حتی توان خوردن نان کارنامه‌اش را نداشت که رفیق دوران جوانی‌اش، دستش بگرفت و پا به پا آوردش ایران و مسئولان فوتبال ما هم در رودربایستی کروش، او را پذیرفتند، به این امید که سرمربی تیم ملی امید وینگاداست و آنها با کروش طرف هستند. بعد از برکناری وینگادا اما غیر از کرانچار و دو، سه نام ایرانی معتبر ما نام‌هایي برای هدایت تیم ملی امید شنیدیم و گزینه‌هایی را در جایگاه سرمربی موقت دیدیم که باید به سبک بوقچی‌های فوتبال، شیپور برداریم و فریاد بزنیم؛ آقای وینگادا برگرد به تیمت...

کجای دنیا؟! همین ‌جای دنیا... ایران!

کجای دنیا وقتی یک مربی ناکام و شکست‌خورده را برکنار می‌کنند، تیم زیر دست او را چند ماه بلاتکلیف می‌گذارند تا مردم و کارشناسان به غلط خوردن بیفتند و بگویند کاش همان مربی ناکام و ناکارآمد می‌ماند و لااقل «تیم» مربی داشت؟!

بله، درست حدس زده‌اید، هیچ جای دنیا چنین اتفاقی رخ نمی‌دهد، غیر از ایران...

فقط در فوتبال ایران می‌توان چنین هنری را دید و از مربی ناکام و شکست‌خورده، با سهل‌‌انگاری و اتلاف وقت «قهرمان» و «مظلوم» ساخت. در تمام دنیا وقتی می‌خواهند یک مربی ناکام را کنار بگذارند، اول جایگزین او را انتخاب می‌کنند تا به روند حرکت تیم لطمه وارد نشود و مجموعه بلاتکلیف نماند اما در ایران همان‌گونه که اغلب «مهندسی معکوس» بیشتر جواب می‌دهد (کدام جواب؟! کدام بیشتر؟!) ما اول سرمربی را برکنار می‌کنیم و بعد کاسه چه‌کنم، چه‌کنم به دست می‌گیریم.

این‌گونه می‌شود که حالا خیلی‌ها با خودشان می‌گویند کاش وینگادا با وجود تمام ناکامی‌ها و ضعف‌هایش می‌ماند و این تیم به حال خود رها نمی‌شد... بله، فوتبال در اینجای دنیا، ایران، الفبا، معادلات و مناسباتش با همه جای دنیا فرق دارد... اینجا ایران است؛ این تیم امید چند ماه بلاتکلیف، آی ‌لاو یو...

چی می‌خواستیم، چی شد؟!

کاش قلم‌های‌مان می‌شکست و بعد از ناکامی فاجعه‌گونه و تمسخرآمیز تیم ملی امید در بازی‌های آسیایی ۲۰۱۴ نمی‌نوشتیم وینگادا به درد نمی‌خورد... هرچند شک نداریم نوشته‌های ما سر سوزنی در تصمیم مدیران فوتبال ما نقش نداشت و آنها ثابت کرده‌اند هیچ توجهی به افکار عمومی و رسانه‌ها ندارند اما اگر قلم‌هایمان شکسته بود و نمی‌نوشتیم، الان شریک جرم نبودیم. ما بی‌تقصیریم، چه می‌دانستیم اگر وینگادای ناکام و شکست‌خورده را بردارند، تیم ناامید امید را به حال خود رها می‌کنند؟! ما می‌خواستیم وینگادا برود و بلافاصله به جایش یک سرمربی معتبر و کاربلد بیاید. وقتی وینگادا که قبلاً هم در پرسپولیس ثابت کرده بود این‌کاره نیست، همراه تیم‌ملی امید به ویتنام باخت‌ و مساوی بدتر از باخت مقابل قرقیزستان، شکست ۴ بر یک مقابل ویتنامی‌ها را تکمیل کرد، خواسته‌مان این بود که وینگادا را بردارند و تیم ملی امید را از دست این مربی که نشان داد خورجین و چنته‌اش خالی است به دست یک گزینه بهتر بسپارند اما چنان بلایی سر تیم ملی امید آوردند و چنان این تیم را روی هوا نگه داشتند که الان دلتنگ وینگادا هستیم و اگر شماره تلفن قبلی خود را عوض نکرده باشد، می‌خواهیم با او تماس بگیریم و حلالیت بطلبیم...

انگار شاعر «از طلا بودن پشیمان گشته‌ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید» را فقط برای این گفته بود که حسن ختام همین نوشته کوتاه باشد.

کرانچار گفتی و کردی کبابم!

در این بازار خراب، زلاتکو کرانچار برای تیم‌ملی امید نعمت بود. او که گفتند با فرهنگ ایران سازگار نیست و نتوانستند سازگارش کنند (!) می‌توانست با توجه به شناختی که از فوتبال ما داشت و با تکیه بر کارنامه خوبي که همراه سپاهان در فوتبال باشگاهی ایران به یادگار گذاشته بود، گزینه مطلوبی برای هدایت تیم امید باشد اما ساده‌لوحی است اگر تصور کنیم، انتخاب کرانچار به مفهوم صعود به المپیک بود. کرانچار هم به قول علی حق‌شناس عزیز مثل هیچ مربی دیگری چوب جادویی نداشت که بخواهد با چوب جادویي‌اش ۳ ضربه به تیم ملی امید بزند و همه چیز مرتب و منظم شود. زلاتکو هم اگر می‌آمد و با باشگاه‌ها بر سر برپایی اردو به مشکل می‌خورد و به او بازیکن نمی‌دادند یا فدراسیون و کمیته ملی المپیک ابزار و امکانات مناســـب را در اختیــــارش نمی‌گذاشتند، آش تیم ملی امید همین آش بود و کاسه‌اش همین کاسه!

کرانچار گزینه خوبی بود... او به بسیاری از گزینه‌ها ارجحیت داشت اما خودمان را گول نزنیم، با کرانچار هم بارمان بار نمی‌شد... مشکل تیم امید فراتر از انتخاب سرمربی است اما چون چند ماهی است اندرخم این کوچه مانده‌ایم، مشکلات دیگر از یادمان رفته است. تیم امید برای خروج از ناامیدی توجه می‌خواهد، برنامه می‌خواهد، حمایت می‌خواهد... منتظر اختراع چوب جادویی نباشید، شروع کنید!

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج