adexo3
۱۶۷۵۶۵
۵۰۱۰
۵۰۱۰
پ

با «حشمت مهاجرانی» و راز و رمزهایش

گفت و گویمان با «حشمت مهاجرانی» که در حدود ۹۰ دقیقه به طول انجامید را می خوانید. از اعتراف او به سه اشتباه برزگ؛ خداحافظی از فوتبال در ۲۷ سالگی، خداحافظی زودهنگام از عرصه مربی گری و کنار گذاشتن چند بازیکن بعد از صعود به المپیک به دلیل تخلفی جزئی...

امید جوان: سال ۲۰۶۶، شهر نیویورک نورنبرگ آلمان، صرف شام قبل از دیدار ایران و مکزیک، در جام جهانی و رستورانی با ذبح اسلامی... چند ایرانی او را در گوشه ای از رستوران می بینند، دورش جمع و گرم صحبت در مورد تیم ملی می شوند، از احتمال باخت گرفته با کور سوی امید برای صعود از گروهی سخت؛ پرتغال، مکزیک و آنگولا. تنهایش می گذارند و به میز خودشان می روند تا غذای شان را بخورند.

ساعتی از همه چیز می گذرد. برای پرداخت مبلغ شام پیش صندوقدار می روند؛ چقدر شد؟ میز شما حساب شده است، آن آقایی که آن جا نشسته بود هزینه شما را پرداخت کرد و رفت... او نمی دانست که این چند ایرانی خبرنگارند، اما آن ها به خوبی او را می شناختند، نام او در پس ذهن برای شان دست نخورده و بکر بود، تداعی کننده روزهای غرورآفرین، ۱۹۸۶ و المپیک تابستانی مونترآل کاناداد، یادآورد ۱۹۷۸ و اولین صعود ایران به جام جهانی، ورزشگاه ماریو آلبرتو در ایالت کوردوبا آرژانتین مهاجرانی برای شان سرشار بود از اقتدار و افتخار، برای آن ها آفریننده واژه «سلطه» بود و بس، سلطه فوتبال ایران در ۱۹۷۶ با قهرمانی آسیا. یقه باز، نه صدایش می لرزید، نه دست هایش. چروک تنها به چانه اش نشسته بود. بین سیاه و سفید رنگ را دوست داشت، شال گردن چهارخانه طوسی خاکستری اش با گره ای مردانه کاملا جلب توجه می کرد.

سال هاست که این گونه شال گره می زند. آرام راه می رفت و با عزت، نفس می کشید، با اخم هایش دل هری می ریخت و با تبسم اش تا اعماق وجود با تو می خندید... او هنوز یکه می تازد، یک بر صندلی افتخارات مربی گری در تیم ملی فوتبال ایران. تفکری که تا رسیدن به او سال ها فاصله است... قسمت اول خاطرات حشمت مهاجرانی در گفت و گوی تفصیلی با ایسنا را در این شماره بخوانید و در شماره های بعد نیز پی بگیرید:

نیم ساعت از ورود نابغه مربی گری فوتبال ایران و آسیا به تهران سپری می شد که او تماس گرفتیم، مشغول دریافت وسایلش در فرودگاه بود و حدود یک ساعت از فوت شاگرد با استعدادش غلامحسین مظلومی می گذشت. ناراحت از این واقعه تلخ خاطره تعبیر خواب مرحوم مظلومی از بازی با کوبا در المپیک مونترال ۷۶ را برای مان بازگو کرد. قرار شد برای گفت و گویی متفاوت با او که از دوران کودکی اش آغاز و به آخرین سال از دهه ۷۹ سالگی اشت ختم می شد وقتی بگذاریم، قراری که چند بار از لابی های هتل هیلتون و هتل آزادی تغییر کرد تا در نهایت در ایسنا میهمان او باشیم.

در ادامه گفت و گویمان با «حشمت مهاجرانی» که در حدود ۹۰ دقیقه به طول انجامید را می خوانید. از اعتراف او به سه اشتباه برزگ؛ خداحافظی از فوتبال در ۲۷ سالگی، خداحافظی زودهنگام از عرصه مربی گری و کنار گذاشتن چند بازیکن بعد از صعود به المپیک به دلیل تخلفی جزئی... از سختی هایی که برای صعود ایران به جام جهانی متحمل شد، سفرش قبل از بازی با استرالیا به این کشور در مقدماتی ۷۸ آرژانتین برای اطلاع از محل خواب، تمرین و استراحت بازیکنان برای جلوگیری از تکرار تجربه ای تلخ که در سال ۷۴ رقم خورد... تعریف خاطراتی شیرین؛ از زدن جیبش توسط هواداران قبل از رفتن به حمام بعد از بازی با شاهین تا گل به خودی اش از فاصله ۴۰ متری به فرامرز ظلی...

با «حشمت مهاجرانی» و راز و رمزهایش

شروع کنید و از زمان آغاز فوتبال تان برایمان بگویید.

- در شهرستان ها وسایل تفریحی و ورزشی محدود بود و زندگی در چارچوب های خاصی محدود می شد. من نیز همانند تمامی همسن و سال های خودم به ورزش روی آوردم. در خانواده ای بزرگ شدم که شش برادر بودیم و تمام این شش نفر فوتبال بازی می کردند. خدا بیامرز مادرم برای اینکه ما به کوچه و خیابان نرویم و با افراد ناباب آمد و شد نداشته باشیم، تمامی تسهیلات را برای ما فراهم می کرد تا بتوانیم فوتبال بازی کنیم.

شما قبل از فوتبال تان به ژیمناستیک و دو و میدانی هم علاقه خاصی نشان داده بودید!

- من به ژیمناستیک و دو و میدانی خیلی علاقه داشتم و سابقه قهرمانی در رشته پرش ارتفاع و پرش با نیزه را نیز دارم.

قد و قواره تان هم به گونه ای است که به نظر نمی رسد فوتبالیست بوده باشید؟

- (می خندد) آدم هر چقدر پیر شود، کوتاه تر می شود. آن زمان یک متر و ۸۴ سانتی متر قد داشتم ولی الان وزنم خیلی زیاد شده است.

وزنتان چقدر است؟

- وزنم! الان که خیلی چاق شده ام. آن زمان خیلی لاغر و آماده بودم. خداوکیلی استعداد خوبی داشتم. هم ژیمناست خوبی بودم و هم در دو و میدانی خوب کار می کردم. در فوتبال هم که خیلی خوب بودم. هر زمان که از دو و میدانی خسته می شدم به سراغ فوتبال می رفتم. آن زمان هشت تا ۱۰ سال سن داشتم و چون پایه و اساس ورزش ژیمناستیک و دو و میدانی است، زمانی که سنم بالا رفت و به دانشکده پلیس تهران آمدم، به این علت که خوب می پریدم بسکتبال را هم یاد گرفتم و در تیم منتخب تهران انتخاب شدم. این ورزش ها را می رفتم اما عشق و علاقه ام به فوتبال زیاد بود. فوتبال برای من مفهوم دیگری داشت.

از آغاز فوتبال تان شروع کنید.

- یک جفت کفش فوتبال داشتم که میخی بود. این کفش میخی را در مهمانی می پوشیدم، با آن به مدرسه می رفتم و برای ورزش کردن هم از آن استفاده می کردم. این کفش ها همواره زیر بالشم بود تا صبح بلند شوم و برای ورزش کردن بروم. تمام همِّ و غمّ من در بچگی ورزش کردن بود. از همان ابتدا کاپیتان تیم خراسان بودم، آن زمان دو مسابقه برگزار می شد یکی مسابقه های آموزشگاه ها و دیگری مسابقات قهرمانی کشور، مسابقه های آموزشگاه ها و قهرمانی کشور همانند لیگ هاب برگزار شده در دوره قبلی نبود، خیلی از بازیکنان تیم ملی از درون مسابقه های آموزشگاهی کشف شدند و ورزش آن زمان در مدارس خیلی جدی بود.

طبیعتا دانش آموزان برای ورزش کردن در مدارس فضا داشتند و زمانی که فضاها کم شد، به محلات آمدند و کم کم فوتبال در محلات رشد پیدا کرد و با ایجاد شهرسازی به مرور زمان فوتبال محلات هم از بین رفت. بسیاری از فوتبالیست های تیم ملی از فوتبال در محلات رشد کرده بودند. هرچند کمبودهای خاصی وجود داشت اما بسیاری از بازیکنان می توانستند در این فضا رشد پیدا کنند. پنج فرزند خانواده ما در تیم ابومسلم بازی کرده اند.

با «حشمت مهاجرانی» و راز و رمزهایش

خانواده تان چند نفری بود؟

- ما شش برادر بودیم و خواهر نداشتیم. سه برادرم بزرگتر از من بودند و من فرزند چهارم خانواده بودم.

پدرتان چه کاره بود؟

- پدرم افسر ژاندارمری بود و هر کدام از فرزندانش در یک نقطه متولد شدند چرا که با توجه به شغل پدرم ما با مسافرت های مختلف مواجه بودیم. پدر و مادرم متولد اراک اند: من خودم متولد مشهد هستم و مابقی برادرانم نیز متولدین سمنان، دامغان و... هستند.

شما نام و نشانی دارید که بسیار بزرگ و آرزوی خیلی هاست.

- مسئله اسم و رسم نیست، انسان ها باید صداقت داشته باشند. زمانی که صداقت داشته باشید، جامعه هم شما را می پذیرد اما اگر صادق و درست نباشید، طبیعتا جامعه شما را قبول نخواهد کرد و در مقابل شما جبهه می گیرد.

از چه زمانی به تهران آمدید؟

- من همزمان با دوره دانشجویی خود به تهران آمدم. تیم منتخب خراسان با منتخب ارتش مسابقه داشت. بعد از آن بازی به من پیشنهاد دادند که آیا تمایل دارم به دانشگاه پلیس بروم؟ آن زمان از هر استانی یک نفر را برای تحصیل در امر ورزش می فرستادند و در آن زمان هم برای استان خراسان من انتخاب شدم. حدودا ۲۰ ساله بودم. همزمان که دانشجوی پلیس شدم، به عضویت در تیم استقلال (تاج سابق) درآمدم.

با «حشمت مهاجرانی» و راز و رمزهایش

چگونه به تیم تاج پیوستید؟

- اوایل شعبه ای از باشگاه تاج را در مشهد تاسیس کردند. ابتدا در سیاه جامگان بودم و بعد از آن به تاج در مشهد پیوستم، پس از آن به تیم ابومسلم که در آن زمان یکی از قطب های فوتبال در لیگ تخت جمشید بود پیوستم. من پس از حضور در تیم تاج مشهد، عضو تیم تاجر تهران شدم و دو سال در این تیم بازی کردم. پس از آن اختلافی بین رییس وقت ژاندارمری و رییس باشگاه تاج با رییس وقت شهربانی ایجاد شد و دستور دادند که بازیکنان متعلق به شهربانی دیگر در تیم تاج بازی نکنند.

چرا به تیم پاس پیوستید؟

- دستور دادند از تیم تاج جدا شویم، ما هم از تیم جدا شدیم و به تیم پلیس که بعدا پاس نام گرفت، پیوستیم. رنجبر، حبیبی و من از حمله این بازیکنان بودیم. تیم فوتبال پاس بعدا بازیکنانی همچون شاهرخی، مناجاتی، یاوری و... را جذب کرد. به طور قطع می گویم، که هیچ تیمی و هیچ باشگاهی به اندازه پاس به فوتبال ایران خدمت نکرده است.

هیچ باشگاهی به اندازه پاس مربی و بازیکن به فوتبال ایران معرفی نکرده است. ظلی، خدابیامرز رنجبر، حشمت مهاجرانی، حسن حبیبی، همایون شاهرخی، اصغر شرقی، مهدی مناجاتی، محمود یاوری، ناصر نوآموز و... کسانی بودند که به فوتبال ایران تحویل داده شدند. تمامی این ها جزئی از مکتب اسداللهی بودند. مکتب اسداللهی فوتبال روز را به خوبی می شناخت و آن را آنالیز می کرد.

آن زمان اسداللهی از واژه هایی هم چون وزن حرکتی و فیزیکی صحبت می کرد. مباحثی که در جام جهانی ۲۰۱۰ عنوان شد، ۴۰ سال قبل توسط اسداللهی مطرح شد.

من بعدا که با تیم ملی امارات به فرانسه رفتم زمانی که تمرین هایم تیم ملی فرانسه را نگاه می کردم، به شباهت این تمرین ها با تمرین های اسداللهی پی بردم. شاید علت این موضوع به سفر اسداللهی به فرانسه باز می گشت، زمانی که پای اسداللهی شکست در حین فوتبالش به مدت شش ماه به فرانسه رفت و چون علاقه مند به فوتبال بود تمرین های آن ها را دنبال می کرد و مشابه آن تمرین ها را به ما آموش می داد.

از چه زمانی به تیم ملی دعوت شدید؟

- در زمان خدابیامرز حسین فکری بود که به تیم ملی دعوت شدم. از آن زمان حدود ۲۳ یا ۲۴ سال سن داشتم.

با «حشمت مهاجرانی» و راز و رمزهایش

پست تخصصی شما چه بود؟

- من در دفاع وسط بازی می کردم اما زمانی که تیم عقب می افتاد و گیر می کرد ودر امر گلزی ناموفق بود، از من می خواستند که مهاجم باشم. خوشبختانه یا بدبختانه هر زمانی که در پست مهاجم بازی می کردم به این دلیل که خوب ضربه سر می زدم، موفق به گلزنی می شدم. بنابراین هر زمانی که تیم مساوی می شد یا عقب می افتاد در ۲۰ دقیقه پایانی به من می گفتند تا در پست مهاجم بازی کنم.

بهترین افتخاری که در دوران بازیگری تان کسب کردید مربوط به چه زمانی است؟

- بازی های جام سنتو بود که در آن قهرمان شدیم. مدت زمان حضورم در تیم ملی کوتاه و اندک بود و آن گونه نبود که بتوانم به آن اشاره ای بکنم.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.
آموزش هوش مصنوعی

تا دیر نشده یاد بگیرین! الان دیگه همه با هوش مصنوعی مقاله و تحقیق می‌نویسن لوگو و پوستر طراحی میکنن
ویدئو و تیزر میسازن و … شروع یادگیری:

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با ١٥ سال گارانتي 9/5 ميليون تومان

ویزیت و مشاوره رایگان
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج