بهرام شفیع؛ مردی که با «ورزش و مردم» ماندگار شد
یكی از ماندگارترین برنامههای تلویزیون ایران؛ این لقبی است كه به برنامه «ورزش و مردم» میدهند. برنامهای كه از اسفند ۱۳۵۸، یكشنبه شبها روی آنتن شبكه اول رفت و همچنان، با وجود تغییر در روز پخش، جمعه شبها، ساعت ۲۳ روی آنتن میرود...
همشهری شش و هفت: یكی از ماندگارترین برنامههای تلویزیون ایران؛ این لقبی است كه به برنامه «ورزش و مردم» میدهند. برنامهای كه از اسفند ۱۳۵۸، یكشنبه شبها روی آنتن شبكه اول رفت و همچنان، با وجود تغییر در روز پخش، جمعه شبها، ساعت ۲۳ روی آنتن میرود. نام این برنامه با مجری و تهیهكننده آن، «بهرام شفیع» ۶۰ ساله گره خورده است. شفیع، با گزارشهای پرهیجان فوتبالش، خاطره فوتبالی فوتبالدوستان در دهه ۶۰و ۷۰ را ساخته است و میتوان او را یكی از گزارشگران پیشرو دانست.
شفیع و دوستانش در روزهایی كه خبری از اینترنت نبود و تصاویر مسابقات به این حجم زیاد وجود نداشت، از میان تلهتكسها و كاستها و نوارهای قطور، دریچه كوچكی بودند تا ورزش دوستان با ولع تصاویر كوتاهی از ورزش جهان را ببینند. شفیع علاوه بر تهیهكنندگی، اجرا و گزارشگری، ۱۲سال است ریاست فدراسیون هاكی ایران را برعهده دارد.
شفیع كه متولد محله پامنار تهران است، در دبیرستان علوی درس خوانده و مدرك لیسانس علوم سیاسی دانشگاه تهران را دارد. با او درباره رمز ماندگاری خودش و ورزش و مردم گپ زدیم و برایمان از سختیهای این كار گفت البته همراه با كلی خاطره و خنده و امیدواری.
شما كه علوم سیاسی خوانده بودید، چطور شد وارد تلویزیون شدید؟
من جزو معدود افرادی بودم كه سال 59با آزمون سراسری وارد سازمان صداوسیما شدم. نخستین حقوقم حدود دو هزار تومان بود كه بعدها به سه هزار تومن هم رسید. به همراه آقای افشار بودم كه مجری خبر بود. او كارمند وزارت علوم بود ولی بهصورت ساعتی در تلویزیون كار میكرد. من هم علوم سیاسی خوانده ولی به فوتبال خیلی علاقهمند بودم و در تیم قصر یخ بازی میكردم. ببینید بعضی وقتها زندگی آدم را در مسیری قرار میدهد كه مطمئن میشوید همهچیز دست خداست و خودتان كارهای نیستید؛
شما كه علوم سیاسی خوانده بودید، چطور شد وارد تلویزیون شدید؟
من جزو معدود افرادی بودم كه سال 59با آزمون سراسری وارد سازمان صداوسیما شدم. نخستین حقوقم حدود دو هزار تومان بود كه بعدها به سه هزار تومن هم رسید. به همراه آقای افشار بودم كه مجری خبر بود. او كارمند وزارت علوم بود ولی بهصورت ساعتی در تلویزیون كار میكرد. من هم علوم سیاسی خوانده ولی به فوتبال خیلی علاقهمند بودم و در تیم قصر یخ بازی میكردم. ببینید بعضی وقتها زندگی آدم را در مسیری قرار میدهد كه مطمئن میشوید همهچیز دست خداست و خودتان كارهای نیستید؛
مثلا هیچ وقت فكر نمیكردم بمیرم و دوباره زنده شوم. رمضان 4سال پیش بود كه با پای خودم رفته بودم آنژیوگرافی، تصورم این بود كه روزه اذیتم كرده نگو كه رگهای قلبم گرفته بوده، زیرنظر آقای دكتر كاظمی خالدی بودم. همین كه قرار بود وارد آنژیوگرافی شوم در حال صحبت با دیگران بودم كه به قول كشتیگیرها، نیم تیغ شدم و یكهو افتادم. خواست خدا بود كه یك متر با اتاق عمل فاصله داشتم. وقتی احیا شدم فهمیدم سه دقیقه و 48 ثانیه مرده بودم. به حدی كه در تلویزیون هم خبر فوتم را اعلام كرده بودند اما خدا خواست و دوباره برگشتم.
از چه طریقی قلقهای گزارشگری را یاد گرفتید؟
یكسری را خودم بلد بودم و در یكسری مسائل هم بیتجربه بودم. یكی از خندهدارترین صحنههایی كه بود و همیشه برای پسرم تعریف میكنم گزارش مسابقه تنیس روی میز است. بازیهای دهلی 1982بود. تصویری از مسابقات تنیس روی میز آمد.
از چه طریقی قلقهای گزارشگری را یاد گرفتید؟
یكسری را خودم بلد بودم و در یكسری مسائل هم بیتجربه بودم. یكی از خندهدارترین صحنههایی كه بود و همیشه برای پسرم تعریف میكنم گزارش مسابقه تنیس روی میز است. بازیهای دهلی 1982بود. تصویری از مسابقات تنیس روی میز آمد.
كنار مجید وارث نشسته بودم. فقط اطلاعاتم در این حد بود كه یكی از اینها كرهای و دیگری چینی است و اسمشان را نمیدانستیم. مجید به من گفت حالا یه چیزی بگو...بر وزن پینگپنگ، به كرهای لقب مینگ دادم و به چینی چانگ. بعد از سه، چهار دقیقه خودم اسمهایی را كه گفته بودم یادم رفت. مجبور شدم روی كاغذ نوشتم. اصلا نمیدانستیم چی به چی هست.
اوایل، گاهی تصاویر بعضی از فوتبالها سریع و به قول فنیها، تله استارتی میآمد. خیلی كوتاه بود و سریع رد میشد و ما باید سریع اسامی را حفظ میكردیم. آنها را هم كه نمیفهمیدیم از خودمان یك اسم میگفتیم، كسی هم نمیفهمید. اما الان كافیست نوك سوزن اشتباه كنید! همه میفهمند و از شما سوتی میگیرند. زمان جنگ یك روزنامه ورزشی بیشتر نبود. خیلی به سختی كار میكردیم و دو یا سه روز خانه نمیرفتیم.
در آن زمان، لابهلای ورزش و مردم هم كلی جنگ رفتم و عكسهایم همه جا پر شد اما واقعا دوست ندارم كسی آنها را به رخ بكشد و چاپ كند. نزدیكترین اتفاقی كه در بدو ورودم به تلویزیون افتاد، آزاد شدن خرمشهر در خرداد ۶۱بود. آن شب، شب بزرگی بود. همان شب رفتم روی آنتن و جالب بود كه اصلا نمیدانستم باید كجای دوربین را نگاه كنم!
شما معروف به این هستید كه رابطه خوبی با خبرنگارها و اهالی رسانه دارید. چقدر از وقتتان را به مطبوعات میدهید؟
رابطهام با خبرنگارها بسیار خوب است. همیشه به شغل شما احترام میگذارم. برایم فرقی نمیكند در كدام بخش فعالید. باور كنید بهنظرم شغل شما از بسیاری از دكترها و مهندسها سختتر است. به لحاظ تنوع شغلی هیچكس به پای خبرنگارها نمیرسد. میبینیم بچهها در خبرگزاریها، مجلات و روزنامهها چه مقالات عالی و قوی مینویسند. بعضی از نقدها را كه میخوانم اینقدر عمیق و پر مغز است كه باورم نمیشود یك شخص ۲۵ساله آن را نوشته باشد. عاشق خواندن روزنامهام و هر شب روزنامهها را میخوانم.
رابطهام با خبرنگارها بسیار خوب است. همیشه به شغل شما احترام میگذارم. برایم فرقی نمیكند در كدام بخش فعالید. باور كنید بهنظرم شغل شما از بسیاری از دكترها و مهندسها سختتر است. به لحاظ تنوع شغلی هیچكس به پای خبرنگارها نمیرسد. میبینیم بچهها در خبرگزاریها، مجلات و روزنامهها چه مقالات عالی و قوی مینویسند. بعضی از نقدها را كه میخوانم اینقدر عمیق و پر مغز است كه باورم نمیشود یك شخص ۲۵ساله آن را نوشته باشد. عاشق خواندن روزنامهام و هر شب روزنامهها را میخوانم.
خبرنگار بودن بسیار ارزشمند است. حتی این را هم میدانم كه این شغل منبع درآمد خوبی هم ندارد و خیلیها با اینكه اوضاع مالی خوبی ندارند، بهخاطر عشق و علاقهشان در این شغل ماندهاند. متأسفانه نداشتن امنیت شغلی و در تنگنا ماندن باعث میشود، نویسنده نتواند با فراغ بال مطلبش را بنویسد، رویاها و خیالش را به پرواز در بیاورد و گاهی اوقات این مسائل روی نوشتارشان تأثیر میگذارد. اما مطمئنم شما جوانها در سالهای آتی برای كشورمان افتخار آفرینید.
بین مطبوعات كدام بخش را بیشتر رصد میكنید؟
فرق نمیكند به تمام خبرگزاریها و رسانهها علاقهمندم. از بچههای فارس گرفته تا همشهری در تمام سرویسهای خبری، همه را میبینم و میخوانم حتی اگر تضارب اندیشه بینشان وجود داشته باشد. اتفاقا همین تفاوتهاست كه باعث جذابیت و انتقال تجربه به یكدیگر میشود. بهنظرم عادل فردوسیپور بینظیر است. تمام كسانی كه ازشان دعوت بهكار كردم مثل مزدك میرزایی، جواد خیابانی و پیمان یوسفی از بچههای خوب و با استعدادند. همه اینها با من كار كردند. بهنظرم برای این ارزشها باید هزینه كرد. خبرنگارها و اهالی رسانه جزو سرمایههای كشور ما هستند. رسانهها در تمام دنیا سرمایه ارزشمند كشورها هستند.
برای خیلیها سؤال است كه شما آن زمان با نبود اینترنت و فضای مجازی و ویكیپدیا و اینها... چطور اطلاعات بهدست میآوردید؟ مثلا اسامی و تلفظ صحیح بازیكنها را چطور پیدا میكردید؟
از بچگی كیهان ورزشی و دنیای ورزشی را دوست داشتم. در حد كمی زبان انگلیسی هم بلد بودم و بازیكنهای معروف را میشناختم. بعدا كه مجری شدم بعضی اطلاعات را از روی تلكسهایی كه میآمد دریافت میكردیم اما در بقیه موارد دستمان خالی بود و باید خودمان مطالعه داشتیم. در بازیهای آسیایی ۱۹۸۲دهلی بهعنوان مجری و گزارشگر و دستیار تهیه، زیرنظر مجید وارث كار میكردم. من همیشه از آقای وارث بهعنوان استاد و راهنما یاد میكنم. البته اول همیشه از آقای جواد متقی كه رئیس اتحادیه تلویزیون آسیا و اقیانوسیه هستند یاد میكنم. من شاگرد ایشان بودم. ۱۲سال قائم مقام آقای متقی بودم. اما جالب است بدانید با وجود ۳۷سال تجربه در ورزش و مردم تابه حال المپیك نرفتهام!
از خانواده شما كسی هم وارد حوزه ورزش شد؟
امیر پسرم و تنها فرزندم است. حدود دو متر قد دارد و از نظر من خیلی خوش تیپ است. فوق لیسانس زمین شناسی خوانده. تن صدایش ۱۰ برابر قویتر از من است و گیرایی خاصی دارد. اطلاعات ورزشی امیر بینظیر است و جزو استثناهاست. وقتی با عادل صحبت میكند معلوم است دانشش را دارد. درست است كه در كار ساختمان و مسكن است اما در تلویزیون هم فعالیت دارد اما همسرم خانم كردگاری، اهل ادبیات و نوشتن است. ایشان دكترای جامعه شناسی دارد و در دانشگاهها تدریس میكند. الان دو، سه سالی است كه درگیر رساله و پایاننامه دكترایش شده وگرنه تا قبل از این نایبرئیس فدراسیون شمشیربازی بود . در رشتههای دیگر ورزشی هم فعالیت دارد.
الان ارتباط بین چهرههای هنری و ورزشی باب شده، در دهه ۶۰ هم اینطور بود كه بین اینها دوستی و همكاری صورت بگیرد؟ مثلا شما با افخمی، كیمیایی و قریبیان هم دوره بودید، اینطور بود كه همدیگر را ملاقات كنید؟
نه به این صورت. اصلا ارتباط در حد صفر بود. ما همدیگر را نمیدیدیم و دور بودیم از هم. یكسری تلهتئاتر بود كه در استودیوهای مختلف ضبط میشد. گاهی همدیگر را میدیدیم و احوالپرسی میكردیم و میرفتیم. یادم است كه اكبر عبدی را چند بار در استودیوهای مختلف دیده بودم اما ارتباط به شكل امروزی اصلا وجود نداشت. اینطوری كه رامبد جوان میتواند در برنامهاش ورزشیها را دعوت كند و به صحبت بنشیند، اصلا وجود نداشت.
در دهه ۶۰برنامه ورزش و مردم، خلاصههایی از فوتبالهای خارجی را پخش میكرد. این نوارها چطور بهدست شما میرسید؟
این فیلمها بهصورت كلی روی ارتباطات كل جهان، توسط شركتهای پخشكننده توزیع میشد. این تصاویر بهطور خلاصه برای ما میآمد، ما نوارهای دو اینچی داشتیم كه یك برنامهاش اندازه یك چمدان نوار میشد. اگر من دو تا از این نوارها را بلند میكردم دستم درد میگرفت. این تصاویر توسط امواج تلویزیونی ارسال میشد و بعد گیرندههای ما آن را میگرفتند و روی این نوارها ضبط میكردند. هر كدام از بازیها چهار یا پنج دقیقه بودند. برنامه ورزش و مردم آن موقع یك برنامه یك ساعته بود كه ما در حدود ۱۰تا از این خلاصهها را پخش میكردیم. گاهی بین اینها خبر هنری هم میآمد. یكبار یادم هست كه مرگ یول براینر بازیگر معروف هالیوود، هم بین اخبار ما پخش شد. فوتبال و والیبال برای خودشان باكس جداگانه داشتند. مثلا سه دقیقه فوتبال آژاكس با روتردام، بایرن مونیخ با هامبورگ و...اینها را میگذاشتیم آخر شب پخش میكردیم كه مخاطبان برنامه را از دست ندهیم.
عاشق خواندن روزنامهام
از چه دورانی به ورزش و مطبوعات علاقهمند شدید؟
خودم را یك روزنامهنگار میدانم. در دهمین سال زندگیام، در آستانه ورود به كلاس چهارم بود كه در یك چاپخانه مشغول بهكار شدم. در چاپخانه مشعل آزادی، خیابان باب همایون، بالاتر از وزارت دارایی در میدان توپخانه. خانه ما پامنار بود و هر روز این راه را تا توپخانه میرفتم. پدرم كارمند عالی رتبه وزارت دارایی بود. در چاپخانه، یكسری كاغذهای رولی با حروف سربی بود. حروف در خانههای چهارگوشه قرار داشتند. مثلا در هر خانه حدود ۱۰۰ تا ۲۰۰ تا حرف ب بود.
بین مطبوعات كدام بخش را بیشتر رصد میكنید؟
فرق نمیكند به تمام خبرگزاریها و رسانهها علاقهمندم. از بچههای فارس گرفته تا همشهری در تمام سرویسهای خبری، همه را میبینم و میخوانم حتی اگر تضارب اندیشه بینشان وجود داشته باشد. اتفاقا همین تفاوتهاست كه باعث جذابیت و انتقال تجربه به یكدیگر میشود. بهنظرم عادل فردوسیپور بینظیر است. تمام كسانی كه ازشان دعوت بهكار كردم مثل مزدك میرزایی، جواد خیابانی و پیمان یوسفی از بچههای خوب و با استعدادند. همه اینها با من كار كردند. بهنظرم برای این ارزشها باید هزینه كرد. خبرنگارها و اهالی رسانه جزو سرمایههای كشور ما هستند. رسانهها در تمام دنیا سرمایه ارزشمند كشورها هستند.
برای خیلیها سؤال است كه شما آن زمان با نبود اینترنت و فضای مجازی و ویكیپدیا و اینها... چطور اطلاعات بهدست میآوردید؟ مثلا اسامی و تلفظ صحیح بازیكنها را چطور پیدا میكردید؟
از بچگی كیهان ورزشی و دنیای ورزشی را دوست داشتم. در حد كمی زبان انگلیسی هم بلد بودم و بازیكنهای معروف را میشناختم. بعدا كه مجری شدم بعضی اطلاعات را از روی تلكسهایی كه میآمد دریافت میكردیم اما در بقیه موارد دستمان خالی بود و باید خودمان مطالعه داشتیم. در بازیهای آسیایی ۱۹۸۲دهلی بهعنوان مجری و گزارشگر و دستیار تهیه، زیرنظر مجید وارث كار میكردم. من همیشه از آقای وارث بهعنوان استاد و راهنما یاد میكنم. البته اول همیشه از آقای جواد متقی كه رئیس اتحادیه تلویزیون آسیا و اقیانوسیه هستند یاد میكنم. من شاگرد ایشان بودم. ۱۲سال قائم مقام آقای متقی بودم. اما جالب است بدانید با وجود ۳۷سال تجربه در ورزش و مردم تابه حال المپیك نرفتهام!
از خانواده شما كسی هم وارد حوزه ورزش شد؟
امیر پسرم و تنها فرزندم است. حدود دو متر قد دارد و از نظر من خیلی خوش تیپ است. فوق لیسانس زمین شناسی خوانده. تن صدایش ۱۰ برابر قویتر از من است و گیرایی خاصی دارد. اطلاعات ورزشی امیر بینظیر است و جزو استثناهاست. وقتی با عادل صحبت میكند معلوم است دانشش را دارد. درست است كه در كار ساختمان و مسكن است اما در تلویزیون هم فعالیت دارد اما همسرم خانم كردگاری، اهل ادبیات و نوشتن است. ایشان دكترای جامعه شناسی دارد و در دانشگاهها تدریس میكند. الان دو، سه سالی است كه درگیر رساله و پایاننامه دكترایش شده وگرنه تا قبل از این نایبرئیس فدراسیون شمشیربازی بود . در رشتههای دیگر ورزشی هم فعالیت دارد.
الان ارتباط بین چهرههای هنری و ورزشی باب شده، در دهه ۶۰ هم اینطور بود كه بین اینها دوستی و همكاری صورت بگیرد؟ مثلا شما با افخمی، كیمیایی و قریبیان هم دوره بودید، اینطور بود كه همدیگر را ملاقات كنید؟
نه به این صورت. اصلا ارتباط در حد صفر بود. ما همدیگر را نمیدیدیم و دور بودیم از هم. یكسری تلهتئاتر بود كه در استودیوهای مختلف ضبط میشد. گاهی همدیگر را میدیدیم و احوالپرسی میكردیم و میرفتیم. یادم است كه اكبر عبدی را چند بار در استودیوهای مختلف دیده بودم اما ارتباط به شكل امروزی اصلا وجود نداشت. اینطوری كه رامبد جوان میتواند در برنامهاش ورزشیها را دعوت كند و به صحبت بنشیند، اصلا وجود نداشت.
در دهه ۶۰برنامه ورزش و مردم، خلاصههایی از فوتبالهای خارجی را پخش میكرد. این نوارها چطور بهدست شما میرسید؟
این فیلمها بهصورت كلی روی ارتباطات كل جهان، توسط شركتهای پخشكننده توزیع میشد. این تصاویر بهطور خلاصه برای ما میآمد، ما نوارهای دو اینچی داشتیم كه یك برنامهاش اندازه یك چمدان نوار میشد. اگر من دو تا از این نوارها را بلند میكردم دستم درد میگرفت. این تصاویر توسط امواج تلویزیونی ارسال میشد و بعد گیرندههای ما آن را میگرفتند و روی این نوارها ضبط میكردند. هر كدام از بازیها چهار یا پنج دقیقه بودند. برنامه ورزش و مردم آن موقع یك برنامه یك ساعته بود كه ما در حدود ۱۰تا از این خلاصهها را پخش میكردیم. گاهی بین اینها خبر هنری هم میآمد. یكبار یادم هست كه مرگ یول براینر بازیگر معروف هالیوود، هم بین اخبار ما پخش شد. فوتبال و والیبال برای خودشان باكس جداگانه داشتند. مثلا سه دقیقه فوتبال آژاكس با روتردام، بایرن مونیخ با هامبورگ و...اینها را میگذاشتیم آخر شب پخش میكردیم كه مخاطبان برنامه را از دست ندهیم.
عاشق خواندن روزنامهام
از چه دورانی به ورزش و مطبوعات علاقهمند شدید؟
خودم را یك روزنامهنگار میدانم. در دهمین سال زندگیام، در آستانه ورود به كلاس چهارم بود كه در یك چاپخانه مشغول بهكار شدم. در چاپخانه مشعل آزادی، خیابان باب همایون، بالاتر از وزارت دارایی در میدان توپخانه. خانه ما پامنار بود و هر روز این راه را تا توپخانه میرفتم. پدرم كارمند عالی رتبه وزارت دارایی بود. در چاپخانه، یكسری كاغذهای رولی با حروف سربی بود. حروف در خانههای چهارگوشه قرار داشتند. مثلا در هر خانه حدود ۱۰۰ تا ۲۰۰ تا حرف ب بود.
آنجا تمام حروف را باید كنار هم میچیدند. كاغذ رولی تقریبا شبیه دستمال لولهای میپیچید و از هم باز میشد تا حروف رویش بنشیند. كار من هم این بود كه غلطگیری كنم و با توپهایی كاغذها را از هم جدا كنم. ما اینها را حدود هفت یا هشت بار عوض میكردیم. یادم نیست چقدر ولی حق الزحمه هم میگرفتم. من از همانجا با كتابخوانی و غلطگیری و این چیزها آشنا شدم. یادم است صبح شنبه میرفتم از ساعت ۶:۳۰دم دكه میایستادم تا ۸صبح كیهان ورزشی بیاید كه من بخرم و بخوانم. اطلاعات دختران و پسران بود، كیهان بچهها بود. از همان موقع هم با ادبیات هم با ورزش آشنا شدم.
ورزش و مردم از كجا شروع شد و رمز ماندگاریاش چیست؟
ما یك اساسنامه داشتیم زیرنظر آقایان متقی، وارث، حسن بشكوفه، جهانگیری، بزرگنیا، حسن ناجی و عباس حجت پناه، اینها همه در گروه ورزش آن زمان بودند. خدا رحمت كند جواد میرمیران را كه آن موقع با ما بود. وارطان آوانسیان این داستان را شروع كرد كه ما یكشنبه شبها برنامه را روی آنتن ببریم. نه اینكه فكر كنید یكشنبه چون روز تعطیلی مسیحیهاست. به خاطر اینكه بازیهای فوتبال پنج شنبه و جمعه انجام میشد، شنبه برنامه مونتاژ میشد كه یكشنبه روی آنتن برود.
ورزش و مردم از كجا شروع شد و رمز ماندگاریاش چیست؟
ما یك اساسنامه داشتیم زیرنظر آقایان متقی، وارث، حسن بشكوفه، جهانگیری، بزرگنیا، حسن ناجی و عباس حجت پناه، اینها همه در گروه ورزش آن زمان بودند. خدا رحمت كند جواد میرمیران را كه آن موقع با ما بود. وارطان آوانسیان این داستان را شروع كرد كه ما یكشنبه شبها برنامه را روی آنتن ببریم. نه اینكه فكر كنید یكشنبه چون روز تعطیلی مسیحیهاست. به خاطر اینكه بازیهای فوتبال پنج شنبه و جمعه انجام میشد، شنبه برنامه مونتاژ میشد كه یكشنبه روی آنتن برود.
اینها طبق این اساسنامه ۳۰صفحهای شروع كردند. من بعد از یك سال به این گروه پیوستم. اتفاقا این اساسنامه را هنوز دارم و گاهی نگاه میكنم و بندهایش را میخوانم. بندهای این اساسنامه بسیار عالی، پخته و خوب نوشته شده و یقین دارم اگر ورزش و مردم هنوز روی آنتن است، بهدلیل رعایت كردن بندهای این اساسنامه است.
دستكم 10بند این اساسنامه به قدری محكم و عالی نوشته شده كه ما را در سال سی و هفتم خدمت شما نگه داشته است. در این سالها خیلیها آمدند و رفتند اما من هنوز ماندهام. میشود گفت آخرین نفرم. هر حركتی كه در این سالها انجام شده طبق اساسنامه بوده.
چقدر به خواست مخاطب برنامه میسازید؟
ببینید ما الان بعد از نود بهترین، پر بینندهترین برنامه و پر مخاطبیم. منتها فرقهایی بین شبكه سه و یك وجود دارد. نود، در شبكه سه پیامكهای فعالی دارند به خاطر تبلیغات و مسائل بازرگانی اما شبكه یك بسیار جدی است و اصلا شوخی هم ندارد. بیشترین اخبار از طریق این شبكه اعلام میشود. آنچه ما را در جایگاه خودمان نگه داشته جایگاه ما در كشورهای دیگر است. معمولا در سفارتخانههای خارج از كشور، این شبكه مورد استناد قرار میگیرد.
چقدر به خواست مخاطب برنامه میسازید؟
ببینید ما الان بعد از نود بهترین، پر بینندهترین برنامه و پر مخاطبیم. منتها فرقهایی بین شبكه سه و یك وجود دارد. نود، در شبكه سه پیامكهای فعالی دارند به خاطر تبلیغات و مسائل بازرگانی اما شبكه یك بسیار جدی است و اصلا شوخی هم ندارد. بیشترین اخبار از طریق این شبكه اعلام میشود. آنچه ما را در جایگاه خودمان نگه داشته جایگاه ما در كشورهای دیگر است. معمولا در سفارتخانههای خارج از كشور، این شبكه مورد استناد قرار میگیرد.
هر چقدر شبكه سه شبكه ای جوانانه و سرگرمكننده است، شبكه یك، شبكه ملی، جدی و سراسری است. بنابراین باید برنامه بر دوش ما هم جدیتر باشد. مخاطب ما آدمهاییاند كه كمی از فضای شوخ طبعی فاصله گرفتهاند و میخواهند جدیتر فوتبال را دنبال كنند.
پ
نظر کاربران
تو حرف همه میپره
رو مخه