ایران در این زمینه تمام رکوردهای جهان را شکست
یک قالب محبوب در تولیدات تلویزیونی وجود دارد که سابقهای طولانی دارد، اما این روزها بهواسطه قدرت گرفتن پلتفرمها و برنامههای یوتیوبی در ایران، بهشدت رنگورو رفته و چرک شده است.
برترینها: یک قالب محبوب در تولیدات تلویزیونی وجود دارد که سابقهای طولانی دارد، اما این روزها بهواسطه قدرت گرفتن پلتفرمها و برنامههای یوتیوبی در ایران، بهشدت رنگورو رفته و چرک شده است. حالا انبوهی از تاکشوها منتشر میشوند که تکههایشان را تیمهای تبلیغاتی وایرال میکنند، اما خاصیت مشترک همهشان این است که هیچ نکته تازهای ندارند.

سردمدار این جریان هنوز هم «قیاسی» است که در چند برنامه حضور دارد و صرفاً جنبه تفریحی کارش حفظ شده؛ وگرنه حرف یا ایده خاصی ندارد (مثلاً در برنامههای «پامپ» و «رباط صلیبی»). بسیاری از این برنامهها هم به حضور سلبریتیها متکیاند؛ مثل «رِک شو» با مجید واشقانی، برنامه علی ضیا، یا حتی تولیدات تلویزیونی کامران نجفزاده و «اثر پروانهای» امین محمدی در یوتیوب.
در حوزه سینما هم وضع مشابهی برقرار است: کیوان کثیریان برنامه دارد، احمد طالبینژاد در مجله فیلم تاکشو دارد، فراستی و قطبیزاده هم در همشهری برنامه دارند. واقعاً بس کنید دیگر! لیست را میتوان تا صبح ادامه داد.
دسته دیگری از تاکشوها هم هستند که میخواهند هم سلبریتیمحور باشند، هم فاخر جلوه کنند، و هم چیزی برای گفتن نداشته باشند؛ مثل برنامه اخیر سروش صحت.
از سوی دیگر، این قالب گاهی پناهگاهی برای طردشدگان صداوسیما هم شده است؛ کسانی که میخواهند با راهاندازی تاکشوی شخصی دوباره مطرح شوند. مثلاً علیرضا افتخاری در تاکشوی «رادار» اخیراً با علیرضا فغانی گفتوگو کرده بود، اما حاصل، نه جذاب بود و نه تازه.
در زمینه سیاسی هم وضع بهتر نیست. کلی تاکشوی سیاسی ساخته میشود که مهمانان تکراری مثل صادق زیباکلام و بیژن عبدالکریمی مدام بین استودیوهای مختلف در رفتوآمدند. حاصل این ماجرا، تولید نسل جدیدی از «سلبریتیهای سیاسی» است که خاصیت مشترکشان، گفتنِ هیچ چیز خاصی است؛ درست مثل مهدی مطهرنیا.

وجه مشترک تمام مجریان این برنامهها اعتمادبهنفس اغراقآمیزی است که در کالبدشان بلور پیدا کرده؛ گویی جهان باید به تماشای حرفهای آنها بنشیند. در حالی که ما امروز جامعهای عصبی و بیحوصلهایم، و این اعتمادبهنفس بیش از هر چیز، آزاردهنده است.
نکته جالب دیگر، ترفندهای تبلیغاتی تکراری تیمهای سوشالمدیای این برنامههاست. مثلاً سی ثانیه از یک گفتوگوی بیمزه را با تیتری فریبنده در بیست صفحه اینستاگرامی منتشر میکنند و تصورشان این است که ما از دل کوه آمدهایم!
در ادامه، به سه نسخه از این تاکشوها میپردازیم:
«رِک شو»؛ مجید واشقانی
مجید واشقانی در قسمت آخر برنامهاش با فردی به نام «اوتلاو» که ظاهراً رپر است، گفتوگو کرده و به لوسترین شکل ممکن، با خواندن ورس «لوییوی، بَلنس، ورساچه» تلاش کرده تا برنامهاش را جذاب جلوه دهد. اجرای او آنقدر سطحی است که حتی مهدی مطهرنیا هم میتواند از رویش رد شود! برای همین، سراغ چهرههای کمخطرتر مثل همین خواننده رپ رفته تا شاید با افزودن چاشنی ابتذال، بتواند در یوتیوب زنده بماند.
«ایکاش»؛ محمدرضا یزدانپرست
یزدانپرست از مجریان باسابقه صداوسیماست که حالا در قالب برنامه «ایکاش» در کانال شخصیاش، گفتوگوهایی با چهرههایی مثل فائزه هاشمی و صادق زیباکلام دارد. اما واقعیت این است که این تاکشو هم حرف تازهای ندارد و صرفاً بازآفرینی بریدههای کهنه و شنیدههای تکراری است. واقعاً دیگر بس است؛ از این تاکشوهای بیرمق عبور کنید!
«اثر پروانهای»؛ امین محمدی
اما بحثبرانگیزترین تاکشوی این روزها، «اثر پروانهای» است؛ برنامهای که مدام بخشهایی از آن در اینستاگرام وایرال میشود. اما سؤال اینجاست: این وایرال شدن چه تأثیری دارد؟
سی ثانیه خندیدیم، خب بعدش چه؟ چه حرف تازهای زده میشود؟ چه گفتوگویی شکل میگیرد؟ واقعاً چرا این مسیر تکراری را ادامه میدهید و تکثیر میکنید؟ لطفاً خودتان دست از این تکرار بکشید، تو را به خدا!
رسانهها و عدم تعادل در استفاده از ژانر گفتگو
عیسی محمدی، فعال رسانهای درباره مصرف بیرویه این ژانر نوشت: این روزها در صداوسیما، پلتفرمهای صدا و تصویر و البته برنامههای اینترنتی و حتی در برنامههای تلویزیون رسانههای مختلف، مصاحبه کردن به یک فرم و ابزار به شدت تکراری تبدیل شده است.
در واقع الگوی بیشتر این دوستان چنین است که باید، میزان مصاحبهها به شدت بالا باشد تا برنامهای دیده شود. البته ما ژانرهای دیگری دستکم در ژورنالیسم تلویزیونی و تصویری و ویدئویی هم داریم، اما این حجم استفاده از مصاحبه و گفتگو، واقعا جای اما و اگر دارد.
نکته تلخ دیگر آن است که به این ابزار و فرم، شهرت هم اضافه شده است. یعنی هر رسانه و پلتفرمی، با خودش فکر میکند چه کار کنم که برنامهای بسازم، و سریع یک گفتگو یا میزگرد یا حتی مناظره را سرهمبندی میکند. بعد تصور میکند که اگر در یک طرف میز، فردی مشهور نشسته باشد، به قول معروف کار در آمده است؛ تصوری که سراسر اشتباه است. اما چرا؟
۱. نکته اول این است که مصاحبه و گفتگو، در آیین روزنامهنگاری، خودش یک هنر و یک مهارت فوقالعاده است. این نیست که هر کسی در یک طرف میز بنشیند و گپی بزند، یعنی گفتگو کرده است. فراز دارد، فرود دارد، ابتدا دارد، بدنه دارد، انتها دارد، انواع سئوالها را دارد و … . مدیران رسانه چه فکری با خودشان کردهاند که صرفا با کاشتن دو نفر در دو طرف یک میز، گفتگو اتفاق میافتد؟ همین نشان میدهد که چقدر از ماهیت کار روزنامهنگاری دور افتادهاند.
۲. نکته دوم، نکتهای است که روزگاری محمد قوچانی، روزنامهنگار برجسته ایرانی مطرح کرده بود: مصاحبه، اساسا سادهترین ژانر کسب مطلب است و مقاله، پیچیدهترین و سختترین ژانر. در واقع مدیران رسانه سادهترین راه را انتخاب میکنند تا به سریعترین و مطمئنترین نتیجه برسند؛ ایدهای که البته به ذهن همه میرسد و به همین دلیل، در این سطح همگان دارند از ژانر مصاحبه و گفتگو سود میبرند.
۳. نکته سوم، قربانی شدن خلاقیت و اصالت است. شما تصور کنید که یک چهره، در طور یک سال، با ده الی بیست جای مختلف، گفتگوی تصویری میکند. او چه حرف تازهای دارد؟ حرفهیا قبلیاش آیا به درد کسی میخورد؟ این حجم از تکرار، آیا ملالآور نمیشود برای مخاطب؟
۴. ظاهرا استفاده افراط گونه از مصاحبه و گفتگو، میتواند به دلیل فقر مهارتی روزنامهنگاران و مدیران رسانه در تولید ژانرهای دیگری چون مستند و برنامههای نمایشی و تکریبی و … باشد. گفتگو به این شکلی که دوستان مدنظر دارند، مهارت زیادی نمیخواهد: دو تا دوربین و حتی یک دوربین، یک میز، یکبکگراند و بعد دو نفر آدمی که صحبت میکنند؛ همین. همین امر باعث میشود تا باز هم رسانه، تهی از خلاقیت و نوآوری شده و در اصل، به ورطه ملال کشانده شود.
نکتههای دیگری هم البته وجود دارد که میشود به آنها اشاره کرد. اما مهمترین آنها همین است که رسانهها و مدیران و روزنامهنگاران، باید بدانند اصول مصاحبه و گفتگو چیست و قرار نیست هر کسی نیمچه شهرتی داشت و میتوانست صحبت کند، بتواند گفتگوگر قهاری هم بشود. و اینکه چنین استفاده افراطی از یک ژانر، نوعی عدم تعادل رسانهای محسوب میشود.
نظر کاربران
مطلب خیلی خوبی بود . اسم نویسنده رو هم درج کنین
همینطوری خواستی یه چیزی نوشته باشی
مزخرف و زرد
عین برنامه واشقانی