سهگانه «هانگر گیم»؛ از ساختار فانتزی تا محتوای سیاسی- اجتماعی
در قسمت سوم «هانگر گیم» چه می گذرد؟
هنگامی که گری راس، رمان سهگانه عطش مبارزه نوشته سوزان کالینز را برای ساخت اولین قسمت hunger game انتخاب کرد شاید به این فکر بود که درنهایت فیلمی در قد و قامت یک اثر خوب آخرزمانی خواهد ساخت.
فیلم از همان قسمت اول نشان داد که میخواهد روایتی تازه از یک جامعه دلمرده و مأیوس را که امیدهایش زیر چکمههای یک دیکتاتور له شده، به مخاطب خود منتقل کند. داستان این فیلم در سرزمینی به نام پانم میگذرد که این سرزمین در شرایط فعلی از ١٢ ایالت تشکیل شده. رئیسجمهور مادامالعمر این سرزمین به نام اسنو در نبردی که سالها پیش با قیام شهروندان این ١٢ ایالت داشته آنها را بهشدت سرکوب کرده است. سرکوبی که پس از آن با مردم این سرزمین یک توافق چندبندی به امضا رسانده. یکی از بندهای این توافق این است که شهروندان هر کدام از این ایالات هرسال باید دونفر از ساکنان خود را برای شرکت در بازی خاصی به رئیسجمهور هدیه کنند. شکل این بازی که بازی گرسنگی نام دارد به این صورت است که ٢٤نفر شرکتکننده دراین بازی، باید در یک جنگ تن به تن همدیگر را به قتل برسانند و در نهایت یکنفر باقی بماند. یک نفر باقیمانده از سوی کاپیتول (پایتخت پانم) و رئیسجمهور اسنو امتیازات ویژهای دریافت میکند و بهطور موقت ایالت وی و مردمش از قحطی تا اندازهای نجات پیدا میکنند. ترسیم این بازی بیرحمانه در فیلم کاملا با محتوای اصلی آن یعنی زندگی در خفقان و ظلم تطابق دارد.
به هر صورت قسمت اول این فیلم با سود ٦٠٠ و اندی میلیون دلاری روبهرو شد. همین سبب شد که فرانسیس لارنس برای کارگردانی قسمت دوم آن یعنی catching fire و قسمت سوم آن یعنی moching jay ترغیب شود. در قسمت دوم، رئیسجمهور اسنو بهدلیل نگرانی از سمبلشدن دختری که در دور اول این بازیها پیروز شد قانون را بههم میزند. اسنو دستور میدهد که کتنیس اوردین (با بازی جنیفر لارنس) برخلاف قانون با تمام برندگان دورههای قبل دوباره مسابقه دهد. این در حالی است که طبق قانون برندگان دورههای قبل تا ابد از شرکت در این بازی کشتار آسوده خواهند بود. در این میان هرچند همه مناطق مخالفت میکنند اما آنها بهخوبی میدانند که سزای مخالفت، عملیات ویرانگر رئیسجمهور اسنو در ایالت آنها خواهد بود؛ عملیات ویرانگری که تمام شهروندان آن ایالت را خواهد کشت. بههرترتیب دور بعدی بازیها با شروع اعتراضآمیز برندگان دور قبل برگزار میشود اما این دور بهدلیل آغاز شورشی در تمام کشور ناتمام میماند. کتنیس اوردین در طول این بازیها دوباره به نمادی از انقلاب جدید مردم سرزمین پانم تبدیل میشود. وی با یک برنامه قبلی توسط عدهای از انقلابیون از داخل بازیها فراری داده میشود تا در جایی خارج از پانم به آغاز یک خیزش فراگیر کمک کند.
با وجود تمام این ماجراها، قسمت دوم بهدلیل اینکه بخش قابلتوجهی از آن در میدان نبرد سپری میشود، چندان نظر منتقدان را جلب نکرد ولی بههرترتیب فروش آن قابلتوجه بود. اما در قسمت سوم که مرغ مقلد نام دارد، کتنیس جایگاه خود را کاملا در بین شهروندان بهعنوان نماد انقلاب نوینشان علیه خفقان رئیسجمهور اسنو تثبیت میکند. مردم از نمادها و از نشانههای خیزش او استفاده میکنند. رئیسجمهور اسنو او را رقیبی جدی میداند و به این ترتیب چندینمرتبه تصمیم میگیرد که براساس مفروضات نظامی به بمباران کلی محل اختفای کتنیس اوردین بپردازد. قسمت سوم در نبردی نابرابر میان مردم و رئیسجمهور به پایان میرسد تا مخاطب برای دیدن پایان داستان این فیلم جذاب به انتظار بخش دوم قسمت سوم بنشیند.
در قسمت سوم فیلم مخاطب برخلاف قسمت دوم آنقدر درگیر تماشای مراسم بازی کشتار نیست. بلکه برعکس شاهد شکلگیری یک حرکت و خیزش فلسفی - سیاسی است. همچنانکه در قسمت سوم مخاطب در کنار اصل داستان با المانهایی روبهرو میشود که بهشدت سیاسی و اجتماعی هستند. سرکوب شدیدی که از سوی رئیسجمهور اسنو صورت میگیرد، به مخاطب برخی نشانههای آشکار یک ساختار توتالیتر را یادآوری میکند. بهویژه اینکه در قسمت سوم فضا به شکل قابلتوجهی حماسی میشود. ضمن اینکه موسیقی متن جیمز هاوارد در قسمت سوم برخلاف قسمت دوم کاملا با فضای فیلم عجین شده است. بهویژه صحنهای که از سوی کاراکتر اصلی فیلم یعنی کتنیس اوردین، قطعه درختدار خوانده میشود و سپس با زیرصدای تغییریافته همین آهنگ صحنههایی از جانبازی شهروندان برای دستیابی به آزادی به نمایش درمیآید؛ صحنهای که بهطورقطع زیباترین و تأثیرگذارترین سکانس فیلم مرغمقلد است.
اما در مورد بازیهای بازیگران قسمت سوم باید به افت قابلتوجه جنیفر لارنس نسبت به قسمت دوم هم اشاره کرد؛ افتی که کاملا مشهود است و حتی میتوان آن را نوعی افتضاح برای لارنس دانست. البته که برخلاف وی، فیلیپ هافمن مرحوم یک نقش فوقالعاده را از خود بهجا گذاشته و وودی هارلسون هم مثل قسمتهای پیشین دقیقا در نقش یک مربی خونسرد بهخوبی ظاهر شده است. چاش هاتچرسن هم که نقش مقابل جنیفر لارنس را ایفا کرده، تصویر خوبی از یک زندانی پراسترس تحتفشار به مخاطب خود نشان میدهد. بهواقع هاتچرسن در پایان این قسمت به مرز جنون رسیده؛ جنونی که از نگاه کارگردان این فیلم باید عمق رنجهای مردم تحتسلطه یک دیکتاتور را به مخاطب نشان دهد.
همچنین نباید فراموش کرد که فیلم مرغ مقلد یعنی قسمت سوم هانگرکیم برای کمپانی لیون استیج سود خوبی بههمراه داشت و با توجه به همین فروش، عدهای از منتقدان، قسمت سوم هانگرگیم را جزء پنج فیلم پرفروش آینده میدانند. سهگانه هانگر گیم را باید از آندست فیلمهایی دانست که میتواند دسته قابلتوجهی از مخاطبان را به خود جلب کند. مخاطبانی که از یک فیلم انتظار پیام، هدف، شعار و حتی بیان کلی مضامین مهم در کنار فانتزی را دارند، قطعا از فیلمی همچون هانگرکیم استقبال خواهند کرد.
ارسال نظر