۱۵۴۷۵۰۲
۱ نظر
۵۹۵
۱ نظر
۵۹۵
پ

شام آخر پدر پس از خواستگاری ناکام پسر

همه چیز از زمانی شروع شد که پسری جوان شکست عشقی خورد و این شروع ماجرایی بود که با قتل پدر پایان یافت.

همشهری آنلاین - الهه فراهانی:  همه چیز از زمانی شروع شد که پسری جوان شکست عشقی خورد و این شروع ماجرایی بود که با قتل پدر پایان یافت.

5101675

شامگاه دوشنبه به قاضی محسن اختیاری، بازپرس جنایی تهران خبر رسید که مردی ۹۰ ساله در یکی از بیمارستان‌های تهران جان باخته و مرگ او مشکوک است. معاینات پزشکی قانونی نشان می‌داد که این مرد به دلیل ضرباتی که به جمجمه‌اش وارد شده، جان باخته و این یعنی به قتل رسیده است.

هیچیک از اعضای خانواده مقتول نمی‌دانستند که چه اتفاقی برای وی رخ داده اما در ادامه تحقیقات معلوم شد که مقتول حدود ۳ هفته قبل با پسرش درگیر شده بود و او با ضربات مشت و لگد به جان پدرش افتاده و وی را روانه بیمارستان کرده بود. در این شرایط پسر مقتول دستگیر شد و در بازجویی‌ها به درگیری با پدرش اعتراف کرد اما مدعی شد که هرگز قصد کشتن او را نداشته است.

جنایت ناخواسته

متهم به قتل ۴۱ ساله است و اعتیاد شدیدی به شیشه دارد. او گریه‌کنان می‌گوید که عذاب وجدان تا وقتی نفس می‌کشد با او خواهد ماند.

چرا با پدرت درگیر شدی؟

من اصلا فکرش را هم نمی‌کردم که او به خاطر آن درگیری جانش را از دست بدهد. از چندین ماه پیش با خانواده‌ام درگیر بودم. من عاشق دختری به نام پرستو بودم و قرار بود با یکدیگر ازدواج کنیم و همه قول و قرارهایمان را گذاشته بودیم تا اینکه خانواده ام به خواستگاری اش رفتند اما آن شب میان خانواده ها دعوا شد و مقصر آن ‌خانواده من بودند. همین موجب شد تا این وصلت بهم بخورد. پرستو هم دیگر جواب زنگ‌ها و پیام هایم را نمی داد. آخرین پیامش هم این بود که خانواده‌اش مخالف ازدواج ما هستند.

همان موقع با پدرت درگیر شدی؟

نه. مدتی که گذشت کارت عروسی پریسا به دستم رسید و فهمیدم که ازدواج کرده است. انگار دنیا روی سرم آوار شد. باورتان نمی‌شود اما از همان موقع برای فرار از غصه‌ای که داشتم به شیشه روی آوردم و معتاد شدم. حالا هم که در برابر اتهام قتل قرار گرفته‌ام، دلیلش همین شیشه است.

از روز درگیری با پدرت بگو، چه اتفاقی افتاد؟

آن روز می‌خواستم شیشه بخرم اما پول نداشتم. یه لحظه به خودم و حال و روزم فکر کردم و با خودم گفتم که خانواده‌ام مقصر بدبختی من هستند. این افکار به ذهنم هجوم آورده بود که پدرم را دیدم. با او درگیر شدم و با مشت و لگد به جانش افتادم. پدرم بی حال روی زمین افتاد و من فورا او را به بیمارستان بردم. دو سه روز بستری بود اما بعد مرخص شد. پزشکان گفتند که به خیر گذاشته. پدرم حالش خوب بود اما در مراسم آشتی‌کنان خانوادگی، ناگهان از حال رفت.

منظورت از مراسم آشتی کنان خانوادگی، چیست؟

شبی که پدرم را کتک زدم، با خانواده‌ام قهر کردم و رفتم. بعد از اینکه پدرم خوب شد و برگشت، خواهرها و برادرانم از من خواستند تا به خانه برگردم. آن شب همه دور میز شام بودیم و قرار بود آشتی کنیم که ناگهان حال پدرم بد شد و بعد از اینکه او را به بیمارستان رساندیم، جان باخت.

و حرف آخر؟

احساس بدی دارم، پشیمانم از اینکه پدرم را کتک زدم و باعث مرگ او شدم. امیدوارم خانواده ام مرا حلال کنند و ببخشند.

 

جلوگیری از ریزش مو

با یک محصول طبیعی با تخفیف ویژه!

سفارش محصول

سریال محکوم نسخه کامل

با تخفیف ویژه در فیلیمو

مشاهده آنلاین

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

وب گردی

نظر کاربران

  • ناشناس

    مرتیکه‌ی بی عرضه
    اون دختر هم اگر وفا داشت و واقعا عاشق بود که پات میموند

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج