آقای غفوریان! کی وقت کردی انقدر تلخ شوی؟!
صفحه فرهنگی سینماتایم، یادداشتی درباره حال و هوای غریب این روزهای مهران غفوریان منتشر کرده که شاید خواندن آن خالی از لطف نباشد.
صفحه فرهنگی سینماتایم، یادداشتی درباره حال و هوای غریب این روزهای مهران غفوریان منتشر کرده که شاید خواندن آن خالی از لطف نباشد.

هادی اعتمادیمجد نوشت: تماشای مهران غفوریان در قامت وکیل بدذات و شامورتیباز ضد حال بزرگی است. به قول یارو، دیدنش کفاره دارد. با ظاهر ژولیده و قیافه درهم و حجم بالای پلیدی، توی هر سکانس نفرتانگیزتر میشود.
شاید تقصیر ما بود. پنج سال پیش سر سریال «قورباغه» هومن سیدی. وقتی با نسخۀ وزن کم کرده، ریش و موی جوگندمی، عینک ته استکانی و نقش سرد عجیبش که مواجه شدیم. نباید خیلی تعجب و ذوقمان را علنی میکردیم. همان شد که کمدین تپل گوله نمک عزیزمان یهو غیب شد. کسی که پشت صحنهها، هم قدّ جلوی دوربین نمک داشت.
همان که تازگی کامران تفتی سر «انجمن اشباح» با دیدن ویدئوی پشت صحنه «در حاشیه»، خندهکنان گفت «من حالم که خیلی بد است این تیکه را میبینم و خوب میشوم». این حرفش را خیلی از ما قشنگ فهمیدیم.
غفوریان بارها برای خیلی وقتها برای ما این حال خوش را ساخته.
آن ورژن غفوریان که تلخی از حد نگذرانده بود. دستور قتل نمیداد و توطئه نمیکرد (زخم کاری). دار و ندارش را در قماربازی نباخته بود (گردنزنی). رسپشن هتل عنق مرموز نشده بود (خاتون).
قاتی سیاست هم نمیشد تا به مردم توصیه سیاسی کند!
کتمان نمیکنیم ریسک او در تغییر مسیر ۱۸۰ درجهای در بازیگری گرفت. ازش استقبال شد. استعدادش را دوباره به رخ کشید.
بعید هم نیست این مدل جدید غفوریان، نمودی باشد از خیل ما ایرانیانی که آوار مشکل و فلاکت، مثل برج زهرمارمان کرده! تلخ و درام مثل قیافههای پکر و دمغ مردم پشت شیشه مترو و اتوبوس.
البته شاید تقصیر غفوریان نباشد! تعهد که نداده تا عمر دارد، کمدین بماند. شاید مقصر این کپیهای سرخورده و گرفته او هستند که امروز مثل چی توی این مملکت ریخته. دلمرده از فشار زندگی و مأیوس از آینده. حسرت زده و بدون دلخوشی.
شاید امروز ما بیشتر «بهروز پیرپکاجکی» لازمیم. دلمان لک زده برای «هژیر». برای خنده چشمهایش. قهقهههای سر به فلکش. مزهپرانیهایش. خنگ بازیهایش. خلاصه هر چیزی که مهران غفوریان تپل بانمک داشت. برای هر شادیای که پیشترها داشتیم. نه این وکیل و کار چاق کن و هر موجود تلخ و بدجنس و پلشت دیگر که آدم را یاد بدهکاریهایش میاندازد.
ارسال نظر