بهزاد فراهانی: گلشیفته در تبعید است و یک اتفاق بزرگ میتواند او را بازگرداند
بهزاد فراهانی در شب جایزه ادبیات نمایشی از دلتنگیهایش گفت.
ایسنا: بهزاد فراهانی در شب جایزه ادبیات نمایشی از دلتنگیهایش گفت. در این مراسم کلیپی از بهزاد فراهانی پخش شد و سپس پیام تصویری شهرام گیلآبادی در ستایش از این هنرمند پخش شد.
سپس با حضور ایرج راد، رضا بابک، میامی، پویا امینی، رحیم رشیدی، تبار ذهنی و عباس جهانگیریآن از بهزاد فراهانی تجلیل و مدالیوم کانون نمایشنامهنویسان و مترجمان خانه تئاتر به این هنرمند تقدیم شد.

در این بخش ایرج راد -هنرمند پیشکسوت سینما و تلویزیون- با بیان خاطراتی از همکاری و دوستی دیرینه خود با بهزاد فراهانی، از او به عنوان «نماد عشق، صداقت و پایداری در تئاتر ایران» یاد کرد.
راد در بخشی از سخنان خود تأکید کرد: بهزاد فراهانی هنرمندی خالص، عاشق و بیکموکاست بود. او در تمرینها هرگز با سهلانگاری کنار نمیآمد و هر لحظه حضور خود را به فرصتی برای آموزش و بخشیدن به دیگران تبدیل میکرد.
این بازیگر پیشکسوت، به دغدغه همیشگی فراهانی برای جایگاه واقعی هنر و هنرمند اشاره کرد و افزود: او همواره غمخور این بود که چرا به تئاتر و اهل آن، آنگونه که شایسته است اهمیت داده نمیشود. به همین دلیل سالها در خانه تئاتر و انجمن بازیگران، پیگیرانه برای بهبود وضعیت معیشتی، حقوقی و سلامت همکارانش تلاش و از آنان حمایت میکرد.
راد، خانواده فراهانی را نیز ستود و گفت: همسر و دختران او از کودکی در کنارش و در سختترین شرایط، استوار و مصمم ایستادند و کار کردند. تئاتر برای بهزاد، یک باور و افتخار بود و این نگاه، افتخاری برای همه خانواده تئاتر ایران محسوب میشد.
وی در پایان با بیان خاطرهای از حمایت فراهانی از خود در سال ۱۳۵۰، زمانی که تنها ۲۳ سال داشت، گفت: حمایت او برای من بینظیر و فراموشنشدنی بود. من مفتخرم که سالها در کنارش بودم. جایگاه او همواره در قلب مردم هنردوست و جامعه تئاتر ایران زنده و پابرجاست.
بهزاد فراهانی هم قبل از تجلیل، با بیان خاطراتی صمیمی و پرداختن به دغدغههای مشترک هنرمندان، سخنرانی تأملبرانگیزی مطرح کرد.
فراهانی سخنانش را با گرامیداشتی از معلمان و استادان بزرگ خود آغاز کرد و گفت: از استاد مفید، پدر و پسر (بیژن مفید)، تا غلامحسین سعیدی، سعید سلطانپور، آقای جوانمرد، سیروس ابراهیمزاده، آقای سرکسیان و بهرام بیضایی... تشکر میکنم و حیف که نسل جوان امروز از چنین معلمانی محروم است یا این اساتید بسیار دورند، مثل خانم خجسته که کسی دیگر از او یاد نمیکند.
وی ادامه داد: من زاده این اساتید بزرگ هستم و سعی کردم شاگرد خوبی برای آنها باشم و به شاکردی خود افتخار میکنم.
فراهانی با اشاره به آثار مکتوب خود گفت: در حدود ۳۰نمایشنامه نوشتم که روی صحنه بردم و هزار نمایشنامه در رادیو کار کردم، پنجاه سال در دانشکدههای هنر ایران سعی کردم معلم خوبی باشم و هیچ وقت بدون مطالعه سرکلاس نرفتم و در رادیو هم همیشه نقش اصلی بازی کردم و خیلی کار کردم.
این هنرمند پیشکسوت خاطرنشان کرد: من زندگی خوبی دارم و همسر و فرزندان خوبی هم دارم. البته که ما هرشبی که سرمیز شام مینشینیم یاد دخترمان گلشیفه میافتیم و نمیتوانیم خوب غذا بخوریم. فرزند من در تبعید یک کشور دیگر است و تنها یک پدیده بزرگ در کشور ما باید اتفاق بیافتد تا او بتواند بازگردد.

فراهانی تصریح کرد: به تازگی یک ناشر بزرگی تمامی آثار من را چاپ کرده است به جز دو نمایشنامه آخرم که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مجوز آن را نداد وخیلی دوست دارم که آنها را به صحنه ببرم.
وی افزود: نزدیک۲۰سال است که در خانه تئاتر هستم و این جایزه ادبیات نمایشی جزو تفکرات بنده و آقای راد بود تا کسانی که نمایشنامههایشان امکان چاپ ندارد یا کارشان دیده نشده در این جایزه مورد توجه قرار بگیرند.
فراهانی با اشاره به شرایط سخت بازیگران بیمار و مواجهه با «مدیران بیعرضه»، گفت: در عمرم جلوی هیچ کس خم نشدم اما این روزگار ما را مجبور به سکوت کرده و برای حمایت از برخی همکاران مجبور شدم جلوی برخی مدیران سر تعظیم فرود بیاورم.
انتقاد اصلی و تند بهزاد فراهانی ، متوجه «سانسورچیها» بود. او با صدای بلند گفت: به آنها بگویید احمقها! قانون اساسی داریم که در آن سانسور وجود ندارد. خیلی از ارزشها را بیارزش کردند. چرا هر حرفی را به الحاد و کفر میپیوندند؟
فراهانی با بیانی شاعرانه هنرمندان را به وحدت فرا خواند و گفت: قطره دریاست اگر با دریاست. اگر ما با هم باشیم، اگر به هم احترام بگذاریم، اگر رنج کار کردن در این روزگار را با هم تقسیم کنیم و یادمان نرود گرسنگیهایمان را با هم قسمت کنیم.
او سپس خاطرهای از فعالیتهای انجمن صنفی بازیگران را برای نجات همکارانشان از دغدغهها و دشواریها بیان کرد.
در ادامه فهیمه رحیمیان همسر بهزاد فراهانی در سخنانی کوتاه گفت: از بهزاد خواهش دارم سه چیز را انجام دهد، اول خاطرات نانوشته خود را بنویسد، دوم بیوگرافی خودش را کامل کند و سوم عاشقانههایش را قلم بزند. او از ۹ سالگی عاشق بوده و این عاشقانهها بسیار جالب است. باید بنویسد تا نسل بعد بداند عشق در این نسل چگونه بوده است.
نظر کاربران
خجالت هم نمیکشه
ايران وقتي شد تايلند جاي گلشيفته است
الان پاتايا فقط
گلشیفته خودش برای بازی تو هالیوود و همبازی شدن با دی کاپریو رفت اینجا نه ممنوع التصویر بود نه مشکلی داشت معنی تبعید و نمیدونی ؟!
یک زن هرزه اینجا جایی ندارد.