۵۹۴۷۵۶
۱۹ نظر
۵۰۱۹
۱۹ نظر
۵۰۱۹
پ

زندگی عجیب خانم معلم و پسر مرد کارخانه دار

خانم معلم و شوهرش با هم توافق کرده بودند که زن به تدریس زبان انگلیسی بپردازد و مرد به امور خانه‌داری و نگهداری از فرزندشان مشغول شود، اما این زندگی عجیب بعد از ۱۳ سال به بن‌بست رسید وبه دنبال شدت گرفتن اختلاف‌های این زوج، پرونده‌های متعددی علیه یکدیگر در دادگاه­ های خانواده تشکیل دادند.

روزنامه ایران: خانم معلم و شوهرش با هم توافق کرده بودند که زن به تدریس زبان انگلیسی بپردازد و مرد به امور خانه‌داری و نگهداری از فرزندشان مشغول شود، اما این زندگی عجیب بعد از ۱۳ سال به بن‌بست رسید وبه دنبال شدت گرفتن اختلاف‌های این زوج، پرونده‌های متعددی علیه یکدیگر در دادگاه­ های خانواده تشکیل دادند.
در گرمای تابستان خانم معلم جوان همراه وکیلش به مجتمع قضایی صدر آمده بود تا دادگاه به او اجازه دیدار با فرزندش را بدهد. این زن طی سه ماه گذشته فقط چند بار توانسته بود دخترش را از دور ببیند و برای همین در شعبه ۲۴۴ دادخواست حق ملاقات فرزند داده بود. روزی که فرناز از خانه می‌رفت امیدوار بود بتواند همسرش را از خانه‌نشینی برهاند. اما دلتنگی دخترش نمی‌گذاشت همه چیز طبق میل و خواسته او پیش برود.
فرناز ۲۰ سال پیش با همسرش «سیروس» در یک میهمانی آشنا شد. مدتی بعد هم سیروس به او پیشنهاد ازدواج داد. از نظر دخترجوان، سیروس خیلی مؤدب، آرام و در عین حال خوش‌قیافه بود و با توجه به شغلی که در کارخانه پدرش داشت می‌توانست همسر مناسبی برایش باشد. اما ادامه تحصیل هم برایش مهم بود. به همین خاطر ازدواج را به پس از فارغ‌التحصیلی از دانشگاه موکول کرد. تا اینکه بالاخره موعد مقرر رسید و سرانجام با اعلام جواب مثبت دختر تحصیلکرده، مراسم خواستگاری برگزار شد. اما فرناز همان روز فهمید که سیروس از سلطه مادرش در زندگی خانوادگی‌شان دل خوشی ندارد و در عین حال از کار در کارخانه پدرش هم راضی نیست. برای همین عروس و داماد جوان مدتی بعد از ازدواج وپس از فراهم کردن شرایط لازم، راهی استرالیا شدند تا زندگی جدیدی را آغاز کنند.
اما زندگی فرناز و سیروس با‌ وجود انتظار و تصورات‌شان با سختی‌های زیادی در سیدنی همراه بود. چرا که پدر سیروس از آنها هیچ حمایت مالی نمی‌کرد و پدر فرناز هم - که یک استاد دانشگاه با حقوقی معمولی بود- نمی‌توانست کمک چندانی به آنها کند. بنابراین زوج جوان که آرزوهایشان برای کسب وکارمناسب را دوراز دسترس دیدند به ناچار با کارگری دررستوران، چرخ زندگی­‌شان را به سختی می‌چرخاندند.
تا اینکه چند ماه بعد سیروس از کار اخراج شد و به همسرش گفت از این پس حاضر نیست برای دیگران کار کند. اما فرناز که مصمم بود هر طور شده اجازه اقامت بگیرند به ناچار وقتی با همسرش به نتیجه نرسید، ساعات کارش را بیشتر کرد تا مشکلات مالی‌شان بیشتر نشود. گرفتن مجوز اقامت استرالیا سه سال طول کشید و در این مدت فقط فرناز کار می‌کرد و سیروس در خانه به آشپزی می‌پرداخت وبه امور خانه رسیدگی می‌کرد. آنها بعد از دریافت اقامت استرالیا تصمیم گرفتند بچه‌دار شوند. اما در دوران بارداری فرناز نمی‌توانست کار کند و برای همین مشکلات مالی، زندگی مشترکشان را تحت تأثیر قرار می‌داد. در همان شرایط بود که سیروس از کارکردن در بیرون از خانه شانه خالی کرد. فرناز که به رفتارهای شوهرش مشکوک شده بود با مراجعه به روانپزشک وتشریح وضعیت شوهرش متوجه شد که او از نوعی اختلال روانی رنج می‌برد که اعتماد به نفس کافی ندارد و از کار گروهی هم متنفر است.تا اینکه دو سال بعد اتفاق جدیدی در زندگی زوج جوان افتاد.
کارخانه پدر سیروس با اعلام ورشکستگی تعطیل شد و پدر و مادرش تصمیم گرفتند خانه ویلایی‌شان را در شمال شهر به یک برج مسکونی تبدیل کنند و به هر یک از فرزندان‌شان هم یک آپارتمان تحویل دهند. به همین دلیل فرناز به شوهرش پیشنهاد داد به تهران بروند و بعد از گرفتن آپارتمانی از پدرش آن را بفروشند تا در سیدنی برای خودشان خانه‌ای بخرند. اما وقتی به تهران برگشتند تحویل مجتمع طول کشید و چند ماه بعد هم که کلید آپارتمان را گرفتند سیروس حاضر نشد به سیدنی برگردد. فرناز هم ناچار شد به خاطر همسر و دخترش با شرایط موجود کنار بیاید. در این شرایط خرید وسایل زندگی، حساب پس اندازشان را خالی کرد و فرناز تصمیم گرفت با آموزش خصوصی زبان انگلیسی، به زندگی‌شان سر و سامانی دهد. کم کم درآمدش بیشترشد و توانست دخترش را به کلاس موسیقی و شنا هم بفرستد.
اما در این دو سال سیروس هیچ وقت از خانه بیرون نمی‌رفت وفقط به کارهای خانه می‌پرداخت. در عین حال افسردگی گرفته بود و دایم بهانه‌جویی و بحث می‌کرد. یک روز هم یکی از اتاق‌ها را برای کلاس درس خالی کرد وبه همسرش گفت؛ «بهتر است شاگردهایت به خانه بیایند تا من در گرفتن شهریه از آنها نظارت داشته باشم» فرناز هم خوشحال شد که نه تنها هزینه رفت و آمدش کمتر خواهد شد، بلکه وقت بیشتری برای تدریس وحضوردرخانه خواهد داشت. اما این وضع هم چندان خوب پیش نرفت و سیروس مدتی بعد کثیف شدن خانه یا شلوغی آپارتمان را بهانه جدید دعوا قرار داده و یک روز گفت؛ «من می‌ترسم ترکم کنی و مهریه ات را به اجرا بگذاری...» اما فرنازکه عاشق زندگی وهمسرش بود برای آنکه خیال او راحت کند با مراجعه به دفترخانه مهریه‌اش را بخشید. اما باز هم زندگی خانوادگی آنها سرد و بی‌روح بود. کم کم سیروس عصبی‌تر شد و یک روز که فرناز با مادرش چت می‌کرد به همین بهانه، مشاجره تندی راه انداخت. پس ازآن فرنازبه حالت قهر به خانه مادرش رفت و با این اتفاق منبع درآمد سیروس هم قطع شد.
مرد میانسال که متوجه شده بود با تهدید نمی‌تواند همسرش را به خانه برگرداند از خانواده‌ها کمک خواست، اما فرناز اعلام کرد فقط به شرطی به خانه بازمی گردد که شوهرش سر کار برود و به درآمد او وابسته نباشد. اما نه تنها سیروس به خواسته همسرش توجهی نکرد، بلکه با دادخواست «الزام به تمکین» سعی کرد او را تحت فشار قرار دهد تا به خانه برگردد. فرناز هم با استخدام وکیل دادخواست «مطالبه نفقه» و «اجرت‌المثل» به دادگاه خانواده داد و این کشمکش‌ها باعث شد تا دخترشان با هر دونفرشان قهر کند.سیروس هم از این فرصت استفاده کرد و به فرناز اجازه ملاقات با فرزندش را نداد.او حتی قفل‌های در ورودی را عوض کرد تا او نتواند حتی پنهانی به دیدن دخترشان بیاید.
در آن روز گرم تابستان فرناز و وکیلش وارد شعبه ۲۴۴ دادگاه خانواده شدند. ابتدا وکیل، ماجرای اختلاف فرنازوشوهرش را به طور خلاصه برای قاضی «حمید رضا رستمی» تعریف کرد و از او درخواست کرد سیروس را موظف کند تا به همسرش اجازه ملاقات با فرزندش را بدهد. اما قاضی با مطالعه برگه‌های پرونده به فرناز گفت:«دختر شما از سن شرعی و قانونی حضانت یعنی ۹ سال عبور کرده و قانون در این زمینه تکلیفی ندارد. در این گونه موارد باید فرزند مشترک تصمیم بگیرد که با کدامیک می‌خواهد زندگی کند.»
فرناز گفت:«متأسفانه همسرم که چند سال هم از من کوچکتر است در کودکی از مهر مادری بهره کافی نبرده و همواره در خانواده‌شان مادرسالاری حاکم بوده. برای همین به من وابستگی زیادی دارد و از طرفی عادت کرده کار نکند و من هزینه‌های زندگی‌مان را تأمین کنم. حالا هم نه تنها موافق جدایی‌مان نیست بلکه دخترم را وسیله‌ای برای تأمین خواسته‌هایش قرار داده است.به تازگی هم به وکیلم گفته اگر ماشین ۱۰۰ میلیونی‌ام را به نامش کنم اجازه می‌دهد دخترم را ببینم...»
قاضی هم به فرناز گفت:«البته ملاقات با فرزند حق طبیعی شما و دخترتان است، اما چون دخترتان به سن قانونی رسیده دادگاه خانواده نمی‌تواند والدین را به این امر ملزم کند، اما شما می‌توانید در خصوص جلوگیری همسرتان از حق ملاقات، در دادگاه کیفری طرح شکایت کنید.»

وکیل هم حرف قاضی را تأیید و فرناز را به آرامش دعوت کرد. سپس برگه‌ها را امضا کردند و از دادگاه خارج شدند. اما دلشوره‌های فرنازخبر از روزهای خوش نمی‌داد و...

پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با ١٥ سال گارانتي 9/5 ميليون تومان

ویزیت و مشاوره رایگان
ظرفیت و مدت محدود
آموزش هوش مصنوعی

تا دیر نشده یاد بگیرین! الان دیگه همه با هوش مصنوعی مقاله و تحقیق می‌نویسن لوگو و پوستر طراحی میکنن
ویدئو و تیزر میسازن و … شروع یادگیری:

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    نظر کاربران

    • بدون نام

      مرد نادون و قدر نشناس

      پاسخ ها

      • بدون نام

        ای مرد نامرد، اگر من بوده کف اتاق های پدرومادر زنم را جارو میگردم، من از بزرگواری این زنها در تعجبم که چطوری اجازه همبستری به این مرد بی عرضه را میداده است!!

      • بدون نام

        من که حوصله ام سر رفت و تا اخر نخوندم. چه داستانهای زرد و مسخره ای.ولی گویا مردم دوست دارند و همیشه این جور خبرها با این ادبیاتی که آدم کهیر میزنه وقتی می خونه ، جز پر بازدیدترین هاست!

    • تتل

      ساده بدبخت غربت نشین

    • فرهاد

      این الان داستانک بود یا متن خبرداغ؟!!!!

    • اسی

      منم ازین زنا میخوام
      خاک بر سر سیروس که قدر همچین فرشته ای رو نمیدونه
      خااااک

      پاسخ ها

      • بدون نام

        همین زن هایی که کار میکنن و مردها رو پررو میکنن

    • بدون نام

      زن ومردتوزندگی جاشون باهم عوض کردن

      پاسخ ها

      • بی نام

        اینا شاید خودشون عوض کرده باشن ولی بقیه چی؟اونایی که اجبارا خونه نشین شدن با انواع و اقسام مدرک و تخصص و زن هاشون چون زن هستن و کار فراوونه واسشون میرن سرکار,نیازمندیهارو دیدین؟از 10 تا آگهی استخدام یکیشون مرد میخواد اونم باید فوق لیسانس باشه زیر 25 سال با سابقه کار و بیمه و ترجیحا مجرد,حالا بماند واسه چه کاری...

      • بدون نام

        شاید زنی بخواد کار بیرون کنه و مردی بخواد کار خونه کنه.در کشورهای پیشرفته چنین سبک زندگی ای وجود داره و به کسی هم مربوط نیست جز خود زوجین

    • بیطرف

      لعنت خدا بر آنهایی که مادر رو از دیدن فرزند محروم میکنند آمممممممممممیییییییییییییین

      پاسخ ها

      • بدون نام

        اگه بدتان نیاد من چند سالی است که دنبال یک زن مثل فرناز میگردم که مدرکی تحصیلی بالا داشته و مشغول کار باید تا با حقوق او زندگی هر دو نفرمان فراهم شود ولی بایستی حجاب را رعایت کند و به من که در منزل کار میکنم غر و لندی نزند، بچه ها را هم لله ای میکنم فقط کار نکنم جارو، پارو بپز و بشور و پاک کن هم به عهده من باشد قبول است اگر چنین خاتمی به خواستگاری من بیاید بلادرنگ بلی را میگم،

      • بدون نام

        بدون نام 00:08
        من مدرک تحصیلی بالا دارم .شاغلم .درامدم عالیه .حجابم هم خوبه ولی اول بگم من مهریه زیادی نمیدم .باید ببینم خوشگلی یا نه ؟ هیکلت رو فرمه یا نه ؟ جهاز چی میاری؟ باید تکمیل تکمیل باشه ...ببینم پدرت پولدار هست یا نه ؟کمتر از کارخونه دار قبول نمیکنم ...حالا اگه وزیر و وکیل هم باشه بد نیست... آشپزیت چطوره ؟ وقتی بر میگردم خونه همه چی باید مرتب باشه . ناهار و شام و چای و میوه هم حاضر باشه .بعدش میخوام یه سر بخوابم و استراحت کنم حوصله ونگ ونگ بچه رو ندارم . باید در سکوت باشه استراحت من .اگه حالم خوب باشه و عصبی نباشم قول میدم یه نیم ساعتی ببرم بیرون بگردونمت .ضمنا" اصلا دوس ندارم دم به دیقه بگی اینو بخر و اونو بخر ....اگه صلاح بدونم و تشخیص بدم درسته ...میخرم وگرنه غر غر کردن ممنوع ....قبل از همه اینا یه تست روانشناسی هم ازت میگیرم ببینم صلاحیت بزرگ کردن بچه رو داری یا نه؟ اهان یه چیز دیگه هم یادم رفت ...حوصله ندارم فک و فامیلت رو خراب کنی سر زندگیمون دائم. هر وقت من بگم میریم مهمونی و عروسی ...دعوت و دعوت بازی هم نداریم. ارتباطمون با دیگران به صلاحدید منه

        خب حالا اگه هستی بسم الله..

    • بدون نام

      این مرد مشکل روحی دارد ایکاش قانون موظفش کنه اکه تحت درمان قرار بگیرد چقدر این خانم برای دوام زندگیش زحمت واز نظر روحی در رنج بوده آقای قاضی لطفا کمکش کن

    • بدون نام

      به اینم میگن مرد؟؟؟!!!!

    • بدون نام

      بدون نام 00:08 احیاناً طلب مهریه هم میکنی؟

    • بدون نام

      بدون نام 10/17 عالی بود آفرین

    • بدون نام

      بیچاره این خانووووم... چه جوری این همه سال با این موجود سر کرده!

    • شهاب

      من یک پسرمجرد ۴٠ ساله ام. بجز اخلاق نیکو هیچ معیاری ندارم و فقط با یک دخترخوش اخلاق حاضرم ازدواج کنم.

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج