اسنپ پی_استیکی داخلی
adexo3
۱۸۱۵۹
۱ نظر
۵۰۰۳
۱ نظر
۵۰۰۳
پ

داستان موفقيت ليونل مسي بهترين بازيكن جهان

عبور از درد با عشق

استاديوم مملو از جمعيت است .از ميانه ميدان توپ به پسر جوان و خيلي ريز نقش مي‌رسد و به پاهايش مي‌چسبد.

عبور از درد با عشق

عبور از درد با عشق

برترین ها: استاديوم مملو از جمعيت است .از ميانه ميدان توپ به پسر جوان و خيلي ريز نقش مي‌رسد و به پاهايش مي‌چسبد. يكي از بازيكنان حريف با قدرت زياد به سوي پاهايش حمله مي‌كند اما او با پاي چپ، سمت راست حركت مي‌كند و مدافع تنومند به جاي توپ هوا را مي‌زند و او با توپي كه برايش بزرگ‌تر از حد معمول است و انگار به پاهاي كوچكش چسبيده از نيمه زمين با سرعت زياد به سمت دروازه حريف حركت مي‌كند. او از روي سكوهاي ورزشگاه در ميدان بازي مثل لكه‌اي كوچك به‌نظر مي‌رسد. در تيرماه سال ۱۹۸۷ او در قسمت نامناسب شهر روزاريوي آرژانتين به دنيا آمد. پدرش كارگر كارخانه بود و مادرش نظافتچي. وقتي هم كه به دنيا آمد زندگي آن‌ها قوز بالا قوز شد چون با اين وضعيت مالي و معيشتي بايد از يك بچه بيمار نگهداري مي‌كردند. به او لقب «كك» داده‌اند چون در ميان غول‌هاي تنومندي كه در زمين فوتبال هستند او مانند اين حشره كوچك و حتي غيرقابل مشاهده است. موهاي لخت و روشنش روي پيشاني‌اش ريخته و چهره‌اي معصومانه دارد. چهره‌اي كودكانه دارد و انگار هنوز ريش و سبيلش درنيامده است.


او از ميانه زمين مثل لكه‌اي كوچك و مهارنشدني حركت مي‌كند، يك بازيكن قوي ديگر به قصد گرفتن توپ و قلم كردن آن پاهاي ظريف خيز برمي دارد اما لكه كوچك با پيچ و خمي كه به بدنش مي‌دهد بدون آن‌كه كوچك‌ترين ضربه‌اي بخورد رد مي‌شود. بازيكن حريف مستاصل از زمين بلند مي‌شود و دنبال او شروع به دويدن مي‌كند. مدافع در مغزش به اين فكر مي‌كند كه اين بچه چگونه مي‌تواند اينگونه پيش برود اما «كك از او دور‌ و دورتر مي‌شود.»

ليو تا 10 سالگي مثل بچه‌هاي ديگر زندگي مي‌كرد اما از اين سن ديگر رشد بدنش متوقف شد. بچه‌هاي همسن و سال او رشد مي‌كردند و استخوان مي‌تركانند اما او همان‌طور كوچك مانده بود. در مدرسه با او مثل بچه‌هاي عقب مانده رفتار مي‌كردند. صدايش هم مثل بقيه پسر بچه‌ها دورگه نشده بود. خورخه و سيليا پدر و مادرش از اين موضوع ناراحت بودند و ليو را پيش دكترهاي مختلف برند. پزشكان تشخيص‌شان اين بود، ليو به نوع كميابي از بيماري نانيسم مبتلا است. در اين بيماري هورمون‌هاي رشد بدن به‌طور نامنظمي كار مي‌كردند و همين موضوع باعث شده بود، تا او دست و پاهاي كوتاهي داشته باشد و مثل ديگر همسن و سال‌هايش رشد نكند. مشكل بزرگ‌تر اين بود، جدا از هورمون‌هاي رشد هورمون‌هاي ديگر بدن نيز درست كار نمي‌كردند. از همان كودكي هم فوتبال بازي مي‌كرد اما هميشه از همه كوچك‌تر بود و همه فكر مي‌كردند ليو عقب مانده است. در 10، 11 سالگي قد او چيزي در حدود 140 سانتي متر است و اين موضوع دردناكي براي او است كه آرزوهاي بزرگي دارد. پدر و مادرش هم مثل همه آرژانتيني‌ها عاشق اين هستند كه فرزندشان ديه‌گو مارادونا شود اما بيماري هر 3 آن‌ها را نااميد كرده است و ليو واقعا در فوتبال استعداد دارد. لباسي كه باشگاه به او داده تا زير زانويش مي‌آيد و كفشي كه اندازه پايش باشد نيست و مجبور است كفش‌هاي شماره بزرگ‌تر را بپوشد. او براي اين‌كه بتواند بازي كند مجبور است بند كفش‌ها را آنقدر سفت ببندد تا بتواند در زمين بدود. با تمام اين اوصاف ليو مهارت وصف‌ناشدني در بازي فوتبال دارد، هرچند كمتر كسي او را به دليل اندام ريز و ناقصش جدي مي‌گيرد اما او و خانواده‌اش حال و روز خوشي ندارند. آن‌ها نمي‌دانند با اين شرايط چه مي‌شود كرد. خورخه درآمد چنداني ندارد و مي‌داند براي هزينه پسرش بايد پول زيادي داشته باشد.همه اين‌ها ليو و خانواده را تا مرز نااميدي كامل از آينده پيش برده است. تنها راه چاره بمباران هورموني بدن ليو با هورمون «جي اچ» است. روش درماني كه شايد جواب بدهد و بتوان درهرسال چند سانتي‌متر به قد ليو اضافه كرد ولي اين روش درمان براي خانواده‌اش بسيار گران است. ماهانه 900دلار آن هم در اوايل دهه 90 براي خانواده ليو چيزي شبيه به پرواز كردن بدون بال است.


او با توپ كه با آن قامت كوچك و توپي كه برايش بزرگ‌تر از حد معمول است به محدوده هجده قدم نزديك مي‌شود. يك مدافع خشن كه مي‌خواهد مانع حركتش شود سر مي‌رسد كه مدافع تعادلش را از دست مي‌دهد و او مثل آب خوردن از چپ وارد محوطه جريمه مي‌شود. حدود ۱۰۰ هزار جمعيت حاضر در ورزشگاه مثل صحنه فيلم كه دكمه پاور را فشار داده باشيد، فريز شده‌اند. انگار جادوگر با عصاي كوچكي كه روي آن ستاره درخشاني قرار دارد همه را جادو كرده و زمان براي لحظه‌اي متوقف شده باشد.

استعداد‌ياب‌ها در زندگي فوتباليست‌هاي آمريكاي جنوبي حتي از خانواده هم مهم‌تر هستند. آن‌ها هستند كه سالانه چند بچه فقير را از فرش به عرش مي‌رسانند. آن‌ها مهم‌ترين اتفاقات زندگي كودكان فقيري هستند كه روياهاي بزرگي دارند. مثل فرشته‌هاي كارتوني كه آرزوهاي دست‌نيافتني را برآورده مي‌كنند. استعدادياب‌هاي فوتبال مثل فالگيرهايي هستند كه آينده را مي‌بينند. آن‌ها مي‌دانند كه يك كودك ۱۰، ۱۲ ساله مي‌تواند تبديل به ستاره‌اي بزرگ شود. يكي از همين فالگيرهاي قهار يك روز روي سكوي ورزشگاه «نيو اولد بويز» نشسته و در حال تماشاي بازي بازيكنان نوجوان است. از آنجايي كه خبره كارش است ديدن چند دقيقه از بازي اين بچه‌ها از پشت عينك دودي هم كفايت مي‌كند. بلند مي‌شود و از مربي مي‌خواهد تا با پدر كوچك‌ترين بازيكن زمين حرف بزند. خورخه وقتي با پيشنهاد استعدادياب براي رفتن به اسپانيا مواجه مي‌شود نمي‌داند بايد چه كاري انجام دهد. اگر اين همه راه از آرژانتين به اسپانيا برود، آن هم با اين وضع خراب مالي و مسئولان بارسلونا ليو را نخواهند او بايد چكار كند. او مي‌داند كه ليو نياز به درمان دارد و همچنين بايد مخارج خانواده‌اي كه به كشوري غريب مي‌روند تامين شود. معلوم نيست در آن دقايق در ذهن خورخه چه مي‌گذشت اما احتمالا بزرگ‌ترين دليلي كه براي رفتن آن‌ها به بارسلونا وجود داشت ايماني بود كه به پسر نحيفش داشت.


وارد محوطه جريمه شده، مقابلش حالا دروازه‌بان بلند قامتي است كه از حضور او در آن منطقه ناراحت است. دروازه‌بان خودش را آماده مهار توپ مي‌كند. او فكرش را كار مي‌گيرد تا توپ را كه به‌نظر برايش سنگين به‌نظر مي‌رسد بزند اما مدافعي كه لحظاتي پيش در اثر دريبل او زمين خورده بود از پشت سر مي‌رسد. اين‌بار فرصت خطا نيست و او بايد توپ را بگيرد. لحظه‌اي صداي نفس مدافع را مي‌شنود كه با هيجان به او رسيده... با پاي چپ توپ را عقب مي‌كشد و مدافع بارديگر به جاي توپ هوا را مي‌زند. حالا او است و دروازه...

روز مهمي است. خورخه با هر بدبختي چمدان‌ها را بسته و به بارسلونا آمده تا شايد زندگي‌اش تغيير كند. او حالا روي سكو در فاصله چند متري يكي، 2 مرد با كت و شلوار و عينك‌هاي گران‌قيمت نشسته و قلبش از هيجان دارد از سينه‌اش در مي‌آيد. ليو هم در كنارش روي سكوهاي باشگاه تنيس نشسته و به آن وضعيت ناهمگون نگاه مي‌كند. بعد از لحظه‌اي مردان كت و شلوار پوش به سمت آن‌ها مي‌آيند. يكي از آن‌ها كارلوس ركساچ است. مدافع سرشناس و سابق بارسلونا كه حالا مدير فوتبالي اين باشگاه است. او رو به خورخه مي‌كند و حرفش را مي‌زند. ليو محو تيپ و قيافه و ابهت ركساچ شده كه با مهرباني به او نگاه مي‌كند. ركساچ تنها 5 دقيقه از بازي ليو را ديده و تصميمش را گرفته است. او دقايقي قبل به مرد همراهش گفته بود: «اين پسر يك جواهر است. وقتي بازي‌اش را ديدم انگار داشتم به يك موسيقي فوق‌العاده گوش مي‌دادم.» ركساچ به خورخه مي‌گويد كه ليو را براي بارسا مي‌خواهد؛ خورخه موضوع درمان ليو و هزينه اقامت خانواده را در بارسلونا وسط مي‌كشد. ركساچ لحظه‌اي فكر مي‌كند. نمي‌خواهد اين پسر كوچك را از دست بدهد. او فوق‌العاده بازي مي‌كند؛ پس از جانب خودش قول مي‌دهد كه هزينه درمان و اقامت خانواده را مي‌پذيرد. خورخه مثل همه آدم‌هاي فقيري كه در اين شرايط قرار مي‌گيرند سخت مي‌تواند باور كند پس از ركساچ مي‌خواهد نامه‌اي كتبي به او بدهد. ركساچ از دوستش يك خودكار مي‌گيرد اما كاغذي وجود ندارد؛ دست مي‌كند توي جيب كتش و دستمالش را درآورده و شروع مي‌كند روي آن متن قرارداد را مي‌نويسد. خورخه با خوشحالي آن ‌را امضا مي‌كند و چشمان ليو از اين اتفاق بزرگ مي‌درخشد. در سال2000 يعني سالي كه با آغاز آن يك قرن به پايان رسيد يكي از اتفاقات مهم دنيا رقم خورد؛ اين اتفاق نه جنگ جهاني سوم بود و نه اكتشاف يك ماده جديد، اين قرارداد بارسلونا و ليو بود.


حالا اوست و دروازه‌اي تنها با يك دروازه‌بان. در ذهنش در عرض چندصدم ثانيه مثل قوي‌ترين روبات‌هاي پردازشگر جهان همه چيز را مشاهده مي‌كند. حتي تماشاگراني كه با دهان باز و مسخ شده تمام نگاه‌شان به اوست. براي لحظه‌اي به قبل برمي‌گردد. به روزهاي پس از امضاي قرارداد روي دستمال. در آن روزها كه بمباران هورموني تمام توانش را گرفته بود. دائم بالا مي‌آورد، انگار عضلاتش در حال پاره شدن بودند، حس مي‌كرد استخوان‌هايش دارند از هم متلاشي مي‌شوند. اما او براي يك لحظه هم عشق به فوتبال را فراموش نكرد. او در تمام اين مدت كه مرگ را احساس مي‌كرد فقط و فقط به فوتبال و موفقيت مي‌انديشيد؛ به روزهايي فكر مي‌كرد كه پزشكان با لبخند به او مي‌گفتند دست و پايش چند سانتي‌متري بلند‌تر شده و اين او را نه به خاطر اين‌كه زيباتر مي‌شد بلكه چون مي‌توانست بهتر و بيشتر فوتبال بازي كند به حد مرگ خوشحال مي‌كرد.


حالا او مقابل دروازه است. براي ليو كه از اتفاقات سختي مثل بيماري نانيسم گذشته و تمام لحظات زندگي‌اش را وفق فوتبال كرده اين راحت‌ترين كار است. او با پاي چپ كوچك و هنرمندش توپ را آرام به گوشه دروازه مي‌فرستد. دروازه‌بان مسخ شده نمي‌تواند كوچك‌ترين حركتي بكند و استاديوم از شادي منفجر مي‌شود.

ليونل مسي چندي قبل براي سومين بار متوالي بهترين بازيكن فوتبال جهان شد. او امروز موفق‌ترين بازيكن فوتبال كره خاكي است در حالي‌كه هنوز جثه‌اش از تمام بازيكنان ديگر كوچك‌تر است.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با ١٥ سال گارانتي 9/5 ميليون تومان

ویزیت و مشاوره رایگان
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    نظر کاربران

    • بدون نام

      امید انسان را می سازد
      و
      ناامیدی انسان را نابود میکند

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج