عشق کامران و آتیه؛ رابطهای که سالها ندیده بودیم!
به بهانه اکران فیلم غریزه و دوباره شنیده شدن داستان عشقهای نوجوانی در ادامهبه برخی از آثار مشابه میپردازیم. عاشقانههایی از جنس بلوغ و نوجوانی.
برترینها - آیدا فلاحیان: به قول اسدالله میرزای داییجان ناپلئون:"عشقای بچگی و جوونی دست خود آدم نیست." نه اینکه عشقهای دیگر زندگی دست خود آدم باشد اما انگار عشق نوجوانی رنگ و بوی دیگری دارد. چموش است و پرگیر و دار. عجیب اینکه داستان این عشق و عاشقیها، برای ما شنیدنیتر هستند. همین سوژه ناب عشقهای نوجوانی، باعث شاعرانگی کارگردانان زیادی شد تا ما را به شنیدن یه داستان خاص دعوت کنند. به بهانه اکران فیلم غریزه و دوباره شنیده شدن داستان عشقهای نوجوانی در ادامه به برخی از آثار مشابه میپردازیم. عاشقانههایی از جنس بلوغ و نوجوانی.

عشق به چیزی جز سینما
دقیقا جایی که فکر میکنی تمام هدف زندگیات را پیدا کردی، عشق از راه میرسد و معادلات را به هم میزند.کامران، پسرکِ سینهفیل(کسی که عاشق سینماست) نیز یکی از زخم خوردگان این ماجراست. دقیقا جایی در کوچه پس کوچههای نوجوانیاش که فکر میکند هیچ عشقی فراتر از عشق به پردهی نقرهای نیست، عاشق دختری میشود که انگار از ستارهی تمام فیلمهای مورد علاقهاش هم زیباتر است. فیلم غریزه، یکی از تازهترین عاشقانههای سینمای ایران است که رنگ و بوی عشقِ سالهای فیلمفارسی را برای ببیننده تداعی میکند.

انگار که کیمیاییِ تازه نفس، دوباره دست به کار شده تا خون به جگر بیننده کند. آنچه این فیلم را از سایر آثار مشابهاش متمایز میکند، روند جدید در داستانسرایی برای کارکترهاست که شاید باعث ایجاد تحولات خوبی در سینمای ایران شود. از نقش پررنگ معشوق و دور شدن از انفعال او، تا نشان دادن ابعاد جدیدی از عشق نوجوانی که اگر دوستدار سینما باشید، از آن لذت خواهید برد.
مرز مرد شدن
قانون نانوشته: "هیچ عاشقی به معشوق لیلی نامش نمیرسد!" سریال داییجان ناپلئون هم با همین قانون نانوشته و با داستان عشق دو نوجوان آغاز میشود. البته درستتر است بگویم عشق یک نوجوان: سعید؛ کسی که در عشق یکطرفه به لیلی، مجنون شده و اولین تجربهاش از عشق را با سختی و مشقت سپری میکند. نه خبری از دلسوزی بزرگترها برای واسطهگری هست نه روی خوش از لیلی که او را در این مسیر سخت همراهی کند.

انگار که همه چیز دست در دست هم داده تا سعید، آتش اولین عشق را با اندوه تجربه کند. همان سرنوشت تکرای که معمولا برای عشقهای نوجوانی رقم میخورد. این تلخی و اندوه اما چیزی از شیرینی داستان کم نمیکند چرا که انگار هدف از روایت این عشق چیز دیگری بود. آنجا که عمو اسدالله، به سعید ناکام از عشق لیلی میگوید: "لیلی خیلی مهم نیست. این خیلی مهمه که تو عشق رو شناختی و این مرز مرد شدنه. همین یک جمله، هدف تمام سختیهای عشق سعید به لیلی را آشکار میکند و همین موضوع باعث میشود عشق نافرجام سعید را بیشتر دوست بداریم و راحتتر آن را لمس کنیم."
میم کتابخوان و محمود عاشق
عاشقانههای مهرجویی سرشارند از مشکلات. زوجهای بخت برگشتهای که مهرجویی راوی داستان آنهاست، یا در مشکل هستند یا قرار است به مشکل بخورند. اما این بار "سکوت شرم آور درخت گلابی" قلب روایتگر مهرجویی را نیز ذوب میکند و او را وادار میکند یک عاشقانهی زیبا خلق کند. داستانی از دل آخرین تابستان و میمچه خانم.

به هرحال او مهرجویی است و میتواند از عشق دو نوجوان هم درس فلسفی بسراید برای همین چیزی که در درخت گلابی شاهد آن هستیم گذشتهی پرشور و حالی است که حالا جایش را به میانسالی کسلکننده داده. شور و حالی که به واسطه عشق شایان در ۱۲سالگی رقم خورده و او حالا در ۶۱سالگی در غیاب آن عشق، فرسوده و پژمرده شده است. شاید پر بیراه نباشد اگر بگوییم عشق شایان به میم، درواقع عشق او به زندگی است. وقتی میم نباشد، زندگی نیست و وقتی زندگی نباشد درخت گلابی عمر شایان نیز، نایی برای میوه دادن ندارد.
خانم شیرین، من قبل از شما خیلی راحت بودم!
"بلاتکلیفی" همان خصوصیت بارز دوران نوجوانی است که آن را با باقی عمر متمایز میکند. حال، عاشق شدن در این بلاتکلیفی هم میشود قوز بالا قوز! آنجا که هم از خودت شکایت داری و هم از جفای معشوق. مثل احوال "امیر دیوونه" در سریال وضعیت سفید که سالهاست نتوانستیم او را فراموش کنیم. این دوگانگی مشهود در عشق امیر که شاید در بسیاری از موارد با طنز و سرخوشی نشان داده میشود، همان بلاتکلیفی مورد انتظار در دوره نوجوانی است که به بهترین شکل تصویر سازی شده است.

گلهمندی امیر هم از خودش است هم از شیرین. انگار که شیرین آمده تا زندگی را از امیر بگیرد اما امیر هم قصد مقاومتی در برابر این ظلم ندارد. در زبان میگوید: "خانوم شیرین، من قبل از شما خیلی راحت بودم" اما خودش هم دوست ندارد به روزهای قبل از دیدن شیرین بازگردد. امیر این بلاتکلیفی را طوری زندگی میکند که انگار قبل آن هیچگاه زنده نبوده و همین موضوع داستان تلخ عشق آنها را برای ما شیرین میکند.
ارسال نظر