دو سریال جدید که قرار است خاطرات مهرجویی را زنده کنند!
تیزر سریال «سووشون» اثر ماندگار سیمین دانشور با وجود مخالفتهای ساترا رونمایی و خبر پخش آن اعلام شد.
مهسا کلانکی در هفت صبح نوشت: تیزر سریال «سووشون» اثر ماندگار سیمین دانشور با وجود مخالفتهای ساترا رونمایی و خبر پخش آن اعلام شد. سالهاست منتقدان و پژوهشگران حوزه فرهنگ و هنر با حسرت از گنجینه فراموش شده ادبیات داستانی ایران سخن میگویند. ذخایری بینظیر از رمانها و داستانهایی که هر یک قابلیت تبدیل شدن به فیلمها و سریالهای ماندگار را دارند.
با این وجود در تمام سالهای گذشته، سینما و تلویزیون چنان که باید و شاید از این منبع عظیم ارتزاق نکردهاند. حالا اما نشانههایی از تغییر در راه است. سریالهایی همچون «بامداد خمار» و «سووشون»، اقتباسی از آثار شاخص ادبیات معاصر که آماده پخش از شبکه نمایش خانگیاند. همچنین پروژههایی چون بازآفرینی رستم و سهراب در قالب اثر سینمایی، خبر از جنب و جوش تازهای میدهند. گویی فیلمسازان به اهمیت آثار ادبی بیش از پیش پی بردهاند.
چرا اقتباس ادبی در سینمای ایران شکل نگرفت؟
شاید یکی از مهمترین دلایل این باشد که رماننویسی در ایران دیر شکل گرفت. همین تأخیر سبب شد ادبیات و سینما تا سالها گفتوگوی چندانی با یکدیگر نداشته باشند. حتی وقتی آثار شاخصی چون «کلیدر» اثر محمود دولتآبادی، «سمفونی مردگان» عباس معروفی یا «جزیره سرگردانی» سیمین دانشور خلق شدند، بستر فنی، حقوقی و تولیدی لازم برای اقتباس آنها وجود نداشت.
عامل دوم، بوروکراسی پیچیده و نبود قوانین شفاف درباره حقوق مولفان و ناشران است. بسیاری از نویسندگان به دلیل نبود سازوکار مطمئن برای اقتباس، تاکنون حاضر به واگذاری حقوق آثار خود نبودند یا پروژهها در پیچ و خم مجوزها و اختلافات حقوقی متوقف میشدند. هرچند این گونه هم نبوده که سینما چندان خود را از دنیای اقتباس ادبیات محروم کرده باشد. برای مثال فیلم «گاو» اثر داریوش مهرجویی برگرفته از کتاب «عزاداران بیل» اثر غلامحسین ساعدی در زمان خود یک شاهکار محسوب شد.
ظهور پلتفرمها و پیوند ادبیات و سینما
حالا با ظهور پلتفرمها و گستره نمایش خانگی معادله تغییر کرده است. رقابت شدید برای جذب مخاطب، تولیدکنندگان را به این نتیجه رسانده که برای دوام در بازار، باید سراغ قصههای قوی و شناخته شده بروند. از این رو، اقتباس از رمانها که هم ساختار روایی محکمی دارند و هم نزد مخاطبان آشنا هستند، گزینهای جذاب به نظر میرسد.
برای مثال فصل اول سریال «زخم کاری» اثر محمود حسینیزاد یک تغییر بزرگ در پیوند سریالسازی و ادبیات محسوب شد. پیوندی که در طول دو هفته کتاب «زخم کاری» را جزو پرشمارگانترین کتاب در بازار نشر کرد. در همین شرایط است که شاهد تولید یا پیشتولید آثاری چون «بامداد خمار» (براساس رمان فتانه حاج سیدجوادی)، «سووشون» (اثر ماندگار سیمین دانشور) و پروژههایی پیرامون شاهنامه هستیم.
غرق شدن در خشونت عامل پرمخاطبی تولیدات
با وجود فرصتی که پلتفرمها در اختیار فیلمسازان قرار میدهند تا امکان ساخت آثار اقتباسی را به راحتی داشته باشند، اما گویی کارگردانان هنوز به قدرت این اتفاق واقف نیستند. در شرایطی که بسیاری از کارگردانان سنگ بنای تولیداتشان را نه بر داستانها و رمانها، بلکه با عنوان سینمای اجتماعی، بر تصویر حوادث خشن اجتماعی گذاشتهاند. این عارضه جدید سینما و سریالهای ایران است.
کارگردانانی که لابهلای صفحات حوادث رسانهها به دنبال یافتن سوژههای خود هستند. توجه به این ژانر به عنوان یکی از گونههایی سینمایی به ذات اتفاق نقدپذیری نیست اما زمانی که کارگردانان متعدد برای جذب مخاطب تنها به تصویر خشونت عریان دست میزنند، جای سوال باقی میگذارد. آیا فیلمساز امکان و توانمندی دیگری برای خلق موج و جذب مخاطب را ندارد؟
سریالهایی مثل «داریوش»، «قورباغه»، «گردنزنی»، «جان سخت» و «جنگل آسفالت»، همه غرق در ترسیم و بازنمایی فضای خشونتآمیز طبقات پایین اجتماع هستند. آنها جز داستانهای تکراری لبریز از قتل و زد و خورد، چیز دیگری به مخاطبشان نمیدهند. سریال تازه هومن سیدی به نام «وحشی» نیز از این فضا جدا نیست. او نیز در سریال جدیدش سراغ یکی از پروندههای جنایی سالهای اخیر رفته است. حتی محمد کارت، محمدحسین مهدویان و امین حسینپور که در «یاغی»، «زخم کاری» و «بازنده» به سراغ اقتباس از آثار ادبی رفتند، انتخابشان کتابهایی با داستانهایی خشونتآمیز و لبریز از انتقامگیری بود.
دو کتاب معروف که سریال میشود
به همین خاطر است که در فضایی انباشته از آثاری با سوژههای خشونتآمیز، خبر پخش دو سریال «سووشون» و «بامداد خمار» خوشحالکننده خواهد بود. همین که کارگردانی به ساخت سریالهایی از داستانهای مشهور ایرانی تمایل نشان داده را باید به فال نیک گرفت. همین خرق عادت و فاصله گرفتن از سوژههای خشن و رفتن به سوی دنیایی دیگر میتواند برای مخاطبان سریالهای شبکه نمایش خانگی، اتفاقی خوب و خوشایند باشد.
شاید ساخت این سریالها سنگ بنای خوبی را بگذارند تا دیگر کارگردانان با ادبیاتِ کشورشان آشتی کنند. البته این انتخاب برای اقتباس به علاقه و سبقه نرگس آبیار برمیگردد. او نویسنده است. یکی از کتابهای خود را هم به تصویر بدل کرده و هنوز با وجود اینکه به عنوان کارگردان شناخته میشود اما علاقهاش به ادبیات را حفظ کرده است.
مهرجویی و رد ادبیات بر پرده سینما
با این اوصاف اما ادبیات معاصر ایران ظرفیت شگفتانگیزی برای ظهور بر پرده سینما یا قاب تلویزیون دارند. «درخت گلابی» با اقتباسی از کتابی به همین نام به قلم گلی ترقی یا فیلم «مهمان مامان» با اقتباسی از نوشته هوشنگ مرادیکرمانی که هر دو ساخته زندهیاد داریوش مهرجویی بودند؛
نمونه دقیقی برای اثبات این ظرفیت است؛ قدرتی که در بطن این رمانها برای به تصویر کشیدن وجود داشته است. پس پربیراه نیست که حالا فرصت پیش آمده را مغتنم شمرد و بار دیگر به ادبیات ایران نگاهی دوباره کرد. از رمانهای دولتآبادی، هوشنگ مرادیکرمانی، بلقیس سلیمانی گرفته تا داستانهای کوتاه نویسندگانی چون گلشیری و چوبک، همگی این امکان و ظرفیت را به فیلمسازان میدهند تا مبنای سریالها و فیلمهای ماندگار شوند.
جانپناه و نجاتدهندهای به نام ادبیات
علاوه بر این، اکنون که بازار فرهنگی ایران به سمت صنعتی شدن در حرکت است، وقت آن شده تا تعامل سازنده میان ادبیات و سینما به جریان اصلی بدل شود. اگر این مسیر ادامه یابد، شاید چند سال دیگر سینمای ایران بتواند همپای نمونههای جهانی اقتباسی در حد و اندازههای بزرگ و قابل اعتنا ارائه دهد. چراکه دیگر سودای اقتباس تنها یک آرزو نیست؛ بلکه فرصتی واقعی برای هنر ایران است تا از گنج پنهان ادبیات خود بهرهبرداری کند.
ما از واقعگرایی خستهکننده دنیا به ادبیات پناه میبریم. ادبیات پناه جانهای خسته است. داستانها و رمانها برای جانهای خستهای که دنبال لَختی آرامش در میان شلوغیهای روز میگردند، وقفههایی برای آرامش و رها شدن پدید میآورد. این معجزه ادبیات است. این قدرت داستانگویی در رمانها و داستانهاست که ناگهان مثل یک ناجی از راه میرسد و خوانندهاش را از روزمرگیها جدا میکند و به او هیجانِ درکِ دنیاهای نزیسته را میدهد.
ارسال نظر