جنگ تمام شد اما این فیلمها تاریخ انقضا ندارند!
در این مطلب مروریبر چند روایت سینماگران ایران از «زندگی در سایه جنگ» داشتهایم.
برترینها: «آهای لعنتیها… من هنوز زندهم» این دیالوگ از فیلم «پاپیون» یکی از درخشانترین یادگارهای مشترک سینمادوستان از ترسیم امید به زندگی در سختترین شرایط است. جایی در سکانس پایانی فیلم که هنری پاپیون با بازی به یادماندنی استیو مککویین پس از عبور از هزارتوی پیچیده و پرمصیبت فرار از زندان، شناور بر آبهای بیپایان اقیانوس، فریاد میکشد: «آهای لعنتیها… من هنوز زندهم.»
این تصویری استعاری برای باور به امید و معجزه زندگی است. با این همه زندگی در سایه آن جنگ آبستن تجربههایی بود که به پشتوانه ذوق سینماگران ایران، بخشهایی از آن در قالب فیلمهای سینمایی به تصویر درآمده و ماندگار شده است. در گزارش حاضر و همزمان با روزها و شبهایی که ناگزیر از تکرار تجربه زندگی در سایه شوم جنگ شدهایم، فیلم نیوز به بازخوانی چند روایت سینماگران ایرانی از این تجربه ملی در سالهای جنگ هشتساله عراق علیه ایران، پرداخته است. با ما همراه باشید.
باشو غریبه کوچک | بهرام بیضایی | 1364
«باشو غریبه کوچک» از منطری متفاوت به زندگی جنگزدههای جنوب میپردازد.
هنوز جنگ تحمیلی علیه ایران در جریان بود که بهرام بیضایی فیلم درخشان «باشو غریبه کوچک» را مقابل دوربین برد. فیلمی که ایدهای بسیار پیشروتر از زمانه ساخت، در مواجهه با پدیده جنگ داشت و شاید به همین دلیل در همان ابتدای راه گرفتار کجفهمی شد و مهر توقیف بر آن خورد. داستان فیلم درباره نوجوانی بهنام «باشو» است که در بمباران جنوب کشور، ویرانی خانه و قربانی شدن خانوادهاش را به چشم میبیند و به یک ماشین باربر پناه میبرد. او بهخواب میرود و وقتی چشم باز میکند خود را در منطقهای سرسبز در شمال کشور مییاید. باشو هنوز از صدای انفجار هراس دارد و حتی نسبت به عملیات عمرانی راهسازی و انفجارهای آن هم واکنش نشان میدهد. او در فرار از همین موقعیت با زنی به نام نایی با بازی درخشان و بهیاد ماندنی سوسن تسلیمی مواجه میشود. باشو، هر چند زبان مشترکی با نایی ندارد اما آرامآرام همخانواده میشوند؛ خانوادهای که در برابر هر تهدید و تهاجمی، متحد میماند. فیلم بیضایی در سال 64 توقیف شد و چهار سال در بهمنماه 68، روی پرده رفت.
لیلی با من است | کمال تبریزی | ۱۳۷۴
داستان «لیلی با من است» با پرداختن به زندگی مردم در جنگ شروع میشود.
یکی از معدود فیلمنامههای کمدی که در تاریخ برگزاری جشنواره فیلم فجر موفق به دریافت سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه شد، همین فیلم «لیلی با من است» بود. فیلمی نوشته رضا مقصودی که با کارگردانی کمال تبریزی در میانه دهه 70 مسیر تازهای را در سینمای جنگ باز کرد و برای نخستینبار دو ژانر کمدی و دفاعمقدس را بههم پیوند زد. هرچند بخش عمدهای از روایت فیلم در خاکریز و منطقه جنگی روایت میشود اما فرازهای ابتدایی داستان، تصویرگر زندگی روزمره مردمان عادی در سایه جنگ است. جایی که صادق مشکینی با بازی تحسینشده پرویز پرستویی گرفتار تأمین هزینه برای اتمام بنایی منزل شخصی خود است اما ناخواسته در مسیر اعزام به جبهه جنگ قرار میگیرد. صحنههای مربوط به هراس صادق برای حضور در میدان جنگ و واکنشهای افراطی همسرش از بخشهای تماشایی فیلم است. صادق مشکینی اما بهواسطه حضور در میدان رزم، نگاهش نسبت به جنگ بهکل دستخوش تغییر میشود.
آباجان | هاتف علیمردانی | ۱۳۹۵
«آباجان» تصویری است از زندگی یک خانواده شهرستانی زیر سایه جنگ
با فاصله گرفتن از دهه 60 و 70 و همزمان با تغییر رویکردهای کلان فرهنگی و هنری، سینماگران هم آرامآرام به سمت پرداختن به سوژههای اجتماعی و سیاسی روز گرایش پیدا کردند اما سوژه زندگی در سایه جنگ و تجربههای نابی که برای ایرانیان از آن سالها به یادگار مانده بود، چیزی نبود که برای همیشه فراموش شود. هاتف علیمردانی یکی از سینماگرانی بود که در میانه دهه 95 و در شرایطی که «نوستالژی دهه 60» تبدیل به سوژه محبوب کمدیسازان شده بود، دست روی تجربه زیسته در سایه جنگ گذاشت و فیلم «آباجان» را مقابل دوربین برد. این فیلم برشی از زندگی یک خانواده معمولی در زنجان را به تصویر درآورده که در سایه جنگ و موشکباران، روابطشان دستخوش تغییر میشود. یکی از سکانسهای به یادماندنی فیلم مربوط به لحظه موشکباران مدرسه است که هاتف علیمردانی با نوشتهای آن را به همکلاسیهایش در زمستان 65 تقدیم کرده است؛ جایی که پرواز یک هواپیما، معمولیترین روز دانشآموزان یک مدرسه و خانوادههایشان را به خاک و خون میکشد.
بمب؛ یک عاشقانه | پیمان معادی | ۱۳۹۶
«بمب، یک عاشقانه» داستان زندگی در دوران بمباران تهران را روایت میکند.
پیمان معادی چهار سال بعد از اولین فیلم بلند خود یعنی «برف روی کاجها» فیلم «بمب؛ یک عاشقانه» را ساخت. فیلمی که بیراه نیست اگر آن را یکی از موفقترین تولیدات سینمای ایران در بازنمایی زیرمتن زندگی روزمره مردمان ایران در سایه جنگ به شمار بیاوریم. معادی هم در ترسیم فضای حاکم بر مدارس با بهرهگیری از چاشنی کمدی و هم در به تصویر درآوردن روابط خانوادگی با چاشنی عشق، عملکردی بسیار موفق در «بمب» داشته است. روایت فیلم بر زندگی بهظاهر به بنبست رسیده ایرج و میترا متمرکز است. زوجی که با بازی پیمان معادی و لیلا حاتمی، در میانه بیم و هراس جنگ، بهدنبال بهانهای برای زیست عاشقانه میگردند؛ سکانسها و دیالوگهایی از همین فیلم هم این روزها مورد توجه کاربران شبکههای اجتماعی قرار گرفته است، بهخصوص آنجا که میترا خطاب به ایرج میگوید: «یه دقیقه دیگه توی این شهر، معلوم نیست کی زنده است و کی مرده، اگه قرار باشه من یه دقیقه دیگه زنده باشم، فکر کردم دلم میخواد یه چیزهایی بهت بگم، که هیچوقت بهت نگفتم…»
تنگه ابوقریب | بهرام توکلی | ۱۳۹۶
در بخشهای از «تنگه ابوقریب» زیست مردم در کنار جنگ را مشاهده میکنیم.
فیلم «تنگه ابوقریب» در دسته فیلمهای سینمای جنگ قرار میگیرد و اتمسفر اصلی روایت آن هم در میدان نبرد به تصویر درآمده است. با وجود این اما بهرام توکلی، مقدمهای هوشمندانه برای روایت خود انتخاب کرده است و در همان سکانسهای ابتدایی شاهد جریان زندگی روزمره در شهر هستیم. اتفاقا همه کاراکترهای اصلی که در ادامه روایت تبدیل به قهرمانان جنگ میشوند، برخاسته از همین روزمرگیها تصویر میشوند. فیلم روایتی اقتباس شده از یک واقعه تاریخی دارد و به ماجرای دفاع گردان عمار یاسر از گردانهای لشکر ۲۷ محمد رسولالله در برابر رژیم بعث، در موقعیت تنگه ابوقریب میپردازد اما پیش از ورود به روایت جنگ، یک دورهمی دوستانه بهصرف هویجبستنی در یک تفرجگاه خانوادگی را تصویر میکند. موقعیتی که ما را با حسن (امیر جدیدی) و مجید (جواد عزتی) بهعنوان دو شخصیت اصلی داستان آشنا میکند و بعدتر هم در فرازهای پایانی فیلم به نشانههایی از همین زندگی رومزه، ارجاع میدهد.
ارسال نظر