تا ابد و یک روز آن حرف شیرین خانم را فراموش نمیکنیم
درگذشت شیرین یزدانبخش موجی از واکنشها را در میان اهالی سینما بهویژه بازیگران فیلم «ابد و یک روز» به دنبال داشت.
برترینها: درگذشت شیرین یزدانبخش موجی از واکنشها را در میان اهالی سینما بهویژه بازیگران فیلم «ابد و یک روز» به دنبال داشت؛ واکنشهایی که بیش از هر چیز یادآور یک نکته مشترک بود: اینکه او چه مادر باورپذیر و واقعیای در آن فیلم بود. گویی با رفتن او، یکی از ملموسترین تصویرهای «مادر» در سینمای اجتماعی ایران نیز از دست رفت.
«ابد و یک روز» روایت خانوادهای است ازهمپاشیده؛ خانوادهای که نه انسجام دارد و نه چشمانداز روشنی برای آینده. هرکدام از اعضا درگیر مسئلهای شخصیاند و هرکدام به شیوه خودشان در حال فرسوده شدن هستند. اعتیاد یکی از اصلیترین محورهای بحران در این خانواده است، اما مسئله فقط اعتیاد نیست؛ سردرگمی، ناتوانی، خستگی و فقدان مسئولیتپذیری، همهجا دیده میشود. از شخصیت برادر بزرگتر با بازی پیمان معادی که میان ماندن و رفتن مردد است، تا نقش ریما رامینفر که خود در نوعی بلاتکلیفی و فرسایش روحی گرفتار است.

در این میان، تنها شخصیتی که عملاً بار «مادری» را به دوش میکشد، سمیه با بازی پریناز ایزدیار است؛ زنی که ناخواسته تبدیل به ستون خانواده شده. اما مادرِ رسمی خانواده، همانجاست؛ با بازی شیرین یزدانبخش. مادری که نه ایدهآل است، نه بیخطا و نه حتی توانمند. او زنی است خسته، درمانده و گرفتار شرایطی که از کنترلش خارج شده. مادری که نه میتواند اعتیاد فرزندش را حل کند و نه واقعاً آن را درک میکند، اما همچنان کنار او میماند.
واقعی بودن نقش یزدانبخش دقیقاً از همینجا میآید. او تلاش نمیکند مادر را تطهیر کند یا به شخصیتی فداکار و دستنیافتنی تبدیل کند. این مادر اشتباه میکند، گاهی انتخابهای نادرست دارد و حتی در حمایت از فرزندش دچار تناقض است. اما همین تناقضها، او را شبیه مادران واقعی میکند.
تناقض بزرگتر اما در زندگی شخصی شیرین یزدانبخش است. او در واقعیت هرگز مادر نشد و همسرش را نیز سالها پیش از دست داده بود. با این حال، تصویری که از مادر در سینما ساخت، آنقدر باورپذیر بود که نسلها با آن ارتباط گرفتند. مهربانی و وقار او در میان همکارانش زبانزد بود و به همین دلیل، خبر درگذشتش واکنشهای گستردهای را در پی داشت.

از «جدایی نادر از سیمین» و «آشغالهای دوستداشتنی» تا نقشهای کوتاه اما مؤثر دیگر، شیرین یزدانبخش بازیگری کمادعا و ماندگار بود. زنی که شاید هرگز مادر نبود، اما یکی از صادقانهترین مادران سینمای ایران را برای همیشه ثبت کرد. یک دیالوگ از آن فیلم و از یزدانبخش تا ابد و یک روز در خاطر میماند: خراب شه خونهای که بزرگتر نداره.
مازیار فکری ارشاد، منتقد سینما هم در یادداشتی در صفحه اینستاگرام خود نوشت: همه بهش میگفتیم خاله. اصلا میان بچههای تئاتر و سینما وقتی میگفتی "خاله" همه میدانستند منظور شیرین خانم یزدانبخش است. او هم به همه میگفت "مامان جان". در بازیگری مثل اسمش شیرین بود و دلنشین. تماشاگر حرفهای تئاتر هم بود و اصلا سرِ همین باهم دوست شدیم. دوست شدیم! نمیدانم. اما خیلی تئاتر با هم دیدیم، خیلی. خوشبختانه زیاد به وجه منتقد بودنم کاری نداشت و از همین راضی بودم. گاهی بعد از دیدن تئاتر میگفت: مامان جان، بریم سیگار؟ که مگر میشد فرصت همصحبتی باهاش، حتی اندازهی کشیدن یک نخ سیگار را از دست بدهم؟ آنجا بود که میپرسید فلان فیلم یا فلان تئاتر چطوره؟ برم ببینم؟

از بازیهایش نمیخواهم چیزی بگویم. آنقدر جلوی دوربین دوست داشتنی و دلچسب بود که همهی بازیهایش را دوست داشتم. مهرماه سکتهی مغزی کرده بود که کمتر کسی خبر داشت. اخلاقش را میشناختم و میدانم که نمیخواست کسی در آن وضعیت و در بستر بیماری ببیندش. تصویرش در ذهن من همچنان همان خانم آراسته و خوش انرژی میماند که روی مبل اتاق روابط عمومی تئاتر شهر نشسته بود و تا از در وارد میشدم و میگفتم سلام خاله، میگفت سلام مامان جان. بعد کیفش را از کنارش برمیداشت و میگذاشت روی پایش، که یعنی بیا بشین و بگو تئاتر خوب چی دیدی، فلان فیلم چطور است... تا ساعت اجرا برسد و باهم از آسانسور برویم پایین تا برسیم به یکی از سالنها.
خاله شیرین امشب بعد از دو سه ماه بیماری و پنهان شدن آگاهانه از انظار عمومی، پر کشید. اتاق روابط عمومی تئاتر شهر بعد از رفتنت چقدر خالی خواهد شد خاله جان. یادت خوش...
نظر کاربران
ممنون خاله شیرین بابت بازیهای خوبی که داشتی روحت شاد وقرین رحمت
روحش شاد و قرین رحمت الهی