آقای بیرانوند! حیف که اون روزها دیگه برنمیگرده
ورق خوردن تقویم ما را به روزی رسانده که فوتبال بهانه مشترک همنشینی یک ملت شده بود.
برترینها: ورق خوردن تقویم ما را به روزی رسانده که فوتبال بهانه مشترک همنشینی یک ملت شده بود. 4 تیر 1397؛ ایران در جام جهانی روسیه مقابل پرتغال قرار گرفته بود. دقایقی حساس و سرنوشتساز، پنالتیای که کریستیانو رونالدو پشت آن ایستاد و ضربهای که توسط بیرانوند مهار شد. اما در آن ثانیهها، چیزی بیش از یک ضربه مهار شد؛ امیدی که زنده شد، غروری که جان گرفت و میلیونها نفر، حتی برای لحظهای، طعم پیروزی را در دل یک شکست چشیدند.
بیرانوند در آن شب، تنها قهرمان ایران نبود، او بدل به چهرهای شد که قصهاش برای مردم آشنا و الهامبخش بود؛ از خرمآباد و کارواش تا قلب روسیه. تیم ملی نیز در آن روزها نماد همبستگی بود؛ جایی برای فریادهای مشترک. هفت سال گذشته و حالا، آن تصویر پرشکوه، در آینه امروز غبارگرفته به نظر میرسد. بیرانوندی که روزگاری قهرمان ایران بود، امروز حتی در بازیهای ملی هو میشود. تیمی که زمانی در سختترین شرایط، تکیهگاه روانی یک ملت بود، اکنون در موقعیتی قرار دارد که پیش از آغاز هر تورنمنت، بخشی از مردم توفیقش را به یقین منتفی میدانند.
بیرانوند؛ افتخار دیروز، تردید امروز!
بیرانوند در سالهای پس از آن جام جهانی، هرچند عملکرد نسبتا درخشانی داشته، اما انگار نتوانسته تصویر بینقص گذشته را حفظ کند. از انتقالهای پرحاشیه گرفته تا افتوخیزهای فنی و رسانهای، همه اینها چهرهای متفاوت از او ساختهاند. شخصیتی که محل مناقشه شده؛ کسی که هر اشتباهش، بیدرنگ با موجی از قضاوتها و گاه بیمهریها مواجه میشود. این تغییر نگاه، بیشک بخشی از واقعیت فوتبال است؛ اما در بستر فوتبال ایران، با ساختاری فرسایشی و فضایی هیجانی، این دگرگونی سریعتر و بیرحمانهتر از معمول رخ میدهد.
تیم ملی؛ پاتوقی که انگار از دست رفته!
با پایان دوران کیروش و ورود امیر قلعهنویی، تیم ملی وارد فصل تازهای شده؛ فصلی پر از تردید، تغییر و نقد. نه نمایشها خاطرهانگیزند، نه نتایج فراتر از انتظار. ترکیبها نیز محل بحثاند، تاکتیکها مورد انتقادند و افق پیشرو مهآلودتر از همیشه است. درست یا نادرست، احساس بخشی از افکار عمومی این است که تیم ملی دیگر آن پاتوق دنج و صمیمی محفلهای خانوادگی و دوستانه نیست. اتفاق تلختر شاید این باشد که حتی پیروزیها نیز دیگر آن شور سابق را نمیآورند. تیم ملی، بهتدریج از خانهها فاصله گرفته و بیشتر به پالتی خاکستری میماند؛ پالتی که امید چندانی به تغییر رنگ آن نیست.
یادآوری نه از سر حسرت، بلکه برای درک مسیر
پنالتی مهارشده رونالدو، هنوز هم یکی از خاطرهانگیزترین لحظات فوتبال ایران است. اما فاصلهای که از آن نقطه تا امروز طی شده، فقط یک مسیر زمانی ساده نیست؛ جادهایست پر از نشانههای اجتماعی و فرهنگی. از قهرمانسازیهای هیجانی تا تخریبهای ناگهانی، از افتخارات مشترک تا انزوا و بیاعتمادی. بیرانوند، با تمام فراز و نشیبها، بخشی از این روایت است. تیم ملی نیز همینطور. در نهایت، شاید آنچه بیش از همه اهمیت دارد، نه بازگشت به نقطه اوج گذشته، بلکه بازسازی ساختار فوتبال ایران است که اتفاقا روی ضربان جامعه تاثیر مستقیم دارد.
نظر کاربران
بیرانوند دیگه ضدقهرمانه، و هیچ ارزش وخاصیتی برای ایران وایرانی نداره ، شرفش به پول گره خورد
کینه توزی شمارو درک نمیکنم