طنز؛ برف نو حیا کن
نزول رحمت در کشور ما مراحلی داره که کم کم به سنت تبدیل شده. مرحله اول، تبدیل شدن شهر و روستای مورد نظر یا کل کشور به مواد اولیه بیسکوییت ساقه طلاییه. طوری میشه که میری مراسم تدفین یکی...
پدرام ابراهيمى در ضمیمه طنز روزنامه قانون نوشت:
نزول رحمت در کشور ما مراحلی داره که کم کم به سنت تبدیل شده. مرحله اول، تبدیل شدن شهر و روستای مورد نظر یا کل کشور به مواد اولیه بیسکوییت ساقه طلاییه. طوری میشه که میری مراسم تدفین یکی از آشنایان، بعد میبینی دختر مرحوم داره خودش رو میکشه و ضجه میزنه ولی از اشک خبری نیست. بعد کلیه مسئولان میان تلویزیون و از تموم شدن ذخایر و سفرههای رو و زیر زمین خبر میدن و حتی یهو توی سریال معمای شاه، چنین دیالوگی میشنویم: تیمسار وطنفروش رو به شاه: «احسنت اعلیحضرت! این تصمیم زیستمحیطی شما که مستقیما از سفارت آمریکا دریافت کردید، یقینا چهل سال بعد باعث بیآبی مملکت میشه. احسنت قربان!» و شاه جواب میده: «خوشحالیم که تونستیم یک خیانت دیگه رِ به این آب و خاک کنیم. اون وافورو بردار بیار!»
مرحله بعد اینه که بر اثر تلاشهای شبانهروزی مسئولان خدمتگزار و صدا و سیما، برف و بارون مشروحی به اقصی نقاط کشور نازل میشه. در این مرحله است که سفرههای زیرزمینی در ایسنتاگرام به حدی پر و مملو میشن که کم میمونه تتلو پست بذاره: «داداش یه کم به فکر ما خوانندههای زیرزمینی باشید. من دارم با لباس غواصی تو استودیوی شخصیم تردد میکنم. اینجوری دیگه نمیتونم با پیراهن تیم محبوبم آقای گل و مرد سال فوتبال آسیا بشمها!»
مرحله بعدی اینه که علیرغم درایت مسئولان در امر زیرساخت و شهرسازی و راهسازی و بیتوجه به اخطارهای مکرر دلسوزان، برف و بارون مورد نظر، مشکوک و فریبخورده از آب در میان و شروع میکنن به سیاهنمایی اوضاع و با ایجاد فضای روانی منفی و القای سیل و قطعی آب و برق و اینترنت، پرده از اهداف شوم خودشون برمیدارن.
گام آخر هم اینه که مردم قدردان و هوشیار ما که در تاریکی و بیاینترنتی، فرصت خوبی برای تفکر و مداقه و تنبه پیدا کردند، در راستای حمایت از مسئولان خدوم، میرن دم پنجره و داد میزنن: «برف نو، حیا کن، مملکت و رها کن!» و بعد از چند روز، دوباره بازگشت به دوران ساقه طلایی و همهچی از اول.
نزول رحمت در کشور ما مراحلی داره که کم کم به سنت تبدیل شده. مرحله اول، تبدیل شدن شهر و روستای مورد نظر یا کل کشور به مواد اولیه بیسکوییت ساقه طلاییه. طوری میشه که میری مراسم تدفین یکی از آشنایان، بعد میبینی دختر مرحوم داره خودش رو میکشه و ضجه میزنه ولی از اشک خبری نیست. بعد کلیه مسئولان میان تلویزیون و از تموم شدن ذخایر و سفرههای رو و زیر زمین خبر میدن و حتی یهو توی سریال معمای شاه، چنین دیالوگی میشنویم: تیمسار وطنفروش رو به شاه: «احسنت اعلیحضرت! این تصمیم زیستمحیطی شما که مستقیما از سفارت آمریکا دریافت کردید، یقینا چهل سال بعد باعث بیآبی مملکت میشه. احسنت قربان!» و شاه جواب میده: «خوشحالیم که تونستیم یک خیانت دیگه رِ به این آب و خاک کنیم. اون وافورو بردار بیار!»
مرحله بعد اینه که بر اثر تلاشهای شبانهروزی مسئولان خدمتگزار و صدا و سیما، برف و بارون مشروحی به اقصی نقاط کشور نازل میشه. در این مرحله است که سفرههای زیرزمینی در ایسنتاگرام به حدی پر و مملو میشن که کم میمونه تتلو پست بذاره: «داداش یه کم به فکر ما خوانندههای زیرزمینی باشید. من دارم با لباس غواصی تو استودیوی شخصیم تردد میکنم. اینجوری دیگه نمیتونم با پیراهن تیم محبوبم آقای گل و مرد سال فوتبال آسیا بشمها!»
مرحله بعدی اینه که علیرغم درایت مسئولان در امر زیرساخت و شهرسازی و راهسازی و بیتوجه به اخطارهای مکرر دلسوزان، برف و بارون مورد نظر، مشکوک و فریبخورده از آب در میان و شروع میکنن به سیاهنمایی اوضاع و با ایجاد فضای روانی منفی و القای سیل و قطعی آب و برق و اینترنت، پرده از اهداف شوم خودشون برمیدارن.
گام آخر هم اینه که مردم قدردان و هوشیار ما که در تاریکی و بیاینترنتی، فرصت خوبی برای تفکر و مداقه و تنبه پیدا کردند، در راستای حمایت از مسئولان خدوم، میرن دم پنجره و داد میزنن: «برف نو، حیا کن، مملکت و رها کن!» و بعد از چند روز، دوباره بازگشت به دوران ساقه طلایی و همهچی از اول.
پ
ارسال نظر