۵۱۸۹۷۹
۱ نظر
۵۱۱۲
۱ نظر
۵۱۱۲
پ

طنز؛ هیتلر: سوختم، سوختی، سوخت

سعدی گفت: «گاوان و خران باربردار/ بِه زِ آدمیان مردم‌آزار» حافظ گفت: «وا! چرا به من نگاه می‌کنی؟!» سعدی گفت: «به خودت نگیر حافظ جان! یه خبر خوندم خیلی عصبی شدم.» حافظ گفت: «خبر مرگ؟!» سعدی گفت: «از اونم بدتر!» حافظ گفت: «نکنه واعظان....

فاضل ترکمن در روزنامه شهروند نوشت:

سعدی گفت: «گاوان و خران باربردار/ بِه زِ آدمیان مردم‌آزار» حافظ گفت: «وا! چرا به من نگاه می‌کنی؟!» سعدی گفت: «به خودت نگیر حافظ جان! یه خبر خوندم خیلی عصبی شدم.» حافظ گفت: «خبر مرگ؟!» سعدی گفت: «از اونم بدتر!» حافظ گفت: «نکنه واعظان کاین جلوه درمحراب و منبر می‌کنند، رفتند به خلوت و آن کار دیگر کردند؟!» سعدی گفت: «این‌که چیز جدیدی نیست!» حافظ گفت: «پس حتما وزارت ارشاد گلستان رو ممیزی کرده؟!» سعدی گفت: «گلستان که همش درس اخلاقه، تو مراقب غزلیات دوپهلوی خودت باش!» حافظ گفت: «نکنه شاخ نبات چیزیش شده، تو رو خدا به من بگو! من تحملشو دارم!»
سعدی گفت: «نه‌بابا! شاخ نبات کیلو چنده؟!» حافظ گفت: «پس حتما تو دیوونه شدی اول صبحی!» سعدی گفت: «آره تقریبا. با این خبری که خوندم. نوشته بودند گروهی از اسراییلی‌های تندرو رفتند جلوی زندانی که فلسطینی‌ها اعتصاب غذا کردند، بساط منقل راه‌ انداختند و کباب و جوجه‌کباب درست می‌کنند...» حافظ گفت: «ای وای! مگه مرض دارند؟!» سعدی گفت: «این بشرِ دو پا!» حافظ گفت: «حالا به تعداد پاها که ربطی نداره، ولی آخه چه کاریه این؟!» سعدی گفت: «اینا باید قرص اعصاب بخورند.»
حافظ گفت: «والا اینی که تو تعریف می‌کنی، با شوک عصبی هم نمی‌شه کاریش کرد!» سعدی گفت: «مثل این می‌مونه که فلسطینی‌ها عکس هیتلرو تتو کنن روی دست زندانی‌های اسراییل!» هیتلر همان‌‌لحظه سَر رسید و گفت: «حرف زیاد نباشه، وگرنه می‌سوزونم‌تون!» سعدی گفت: «تو آتیش جهنم بسوزی الهی که این‌قدر شَر درست کردی!» هیتلر گفت: «تو خوبی!» سعدی گفت: «معلومه که من خوبم! نشاید که نامت نهند آدمی بدبخت!» هیتلر گفت: «شِر نگو! جزغاله‌ت می‌کنما!» حافظ گفت: «بی‌خیال دیگه سعدی! اینم مثل اسراییلیا خل‌وضعه! الان فقط مونده من و تو رو بسوزونه! با این‌همه طرفداری که داریم، یه دنیای دیگه بهم می‌ریزه!» هیتلر گفت: «دلم می‌خواد همه‌ دنیا رو بریزم تو کوره آتیش و بعدشم شتلق خودمو بکشم!» سعدی گفت: «نه دیگه! خودتم بسوزون که یه ‌وقت ریا نشه!» حافظ گفت: «تو چرا دکتر نمی‌ری آدلف؟!» هیتلر گفت: «دکتر برم چی بگم؟!»
حافظ گفت: «بگو مرض سوزش دارم! خیلی‌ها مثل تو سوزش می‌گیرند و با دوا و دکتر خوب می‌شن! حالا یکی سوزش ادرار داره، یکی بواسیر پدرشو درآورده. یکی هم عین تو پدرسوخته‌ست! واسه همین دوست داره آدما رو بسوزونه!» هیتلر گفت: «سوختم، سوختی، سوخت/ سوختیم، سوختید.خواهند سوخت!» سعدی غش کرد ازخنده و گفت: «دیگه امیدی به بهبودیش نیست! بذار این چند صباح راحت باشه، بسوزه و بسازه!» حافظ گفت: «سوختم درچاه صبر از بهر آن شمع چگل/ شاه ترکان فارغ است از حال ما، کو رستمی؟» سعدی گفت: «چگل چیه دیگه، این چه واژگان چغر و بدبدنیه که استفاده می‌کنی؟!» حافظ گفت: «آبو بریز اون‌جایی که می‌سوزه!» سعدی گفت: «ئه! شوخی کردم! این چه حرفیه! درحد توئه آخه؟!» حافظ گفت: «خب منم شوخی کردم!» هیتلر گفت: «مگه من با شما شوخی دارم؟!» سعدی گفت: «برو عمو! برو به آتیش‌بازیت برس! سربه‌سر ما نذار، ما شاعرا از تو هم دیوونه‌تریما!» حافظ گفت: «درخرمن صد زاهد عاقل زند آتش/ این داغ که ما بر دل دیوانه نهادیم».
هیتلر گفت: «آخ‌جون آتیش! تو هم آتیش دوست داری؟!» حافظ گفت: «این آتش عرفان است روانی!» هیتلر گفت: «آتیش آتیشه! من همه‌جوره‌شو دوست دارم!» سعدی گفت: «برآتش تو نشستیم و دود شوق برآمد/ تو ساعتی ننشستی که آتشی بنشانی» هیتلر گفت: «بابا ایول! تو هم آتیش‌پاره‌ای هستی برای خودت‌ها!» سعدی گفت: «هنوز که این‌جایی. گفتم برو به بازیت برس!» و بعد هیتلر درحالی‌ که اشعار آتشین حافظ و سعدی را با خودش زمزمه می‌کرد، صحنه را ترک کرد.

وب گردی

خبرفوری: کچل ها بزودی منقرض میشوند

معرفی شامپو ضد ریزش مو در برنامه زنده صدا سیما!!

سفارش محصول

سریال شفرونی نسخه کامل

با تخفیف ویژه در فیلیمو

تماشا کنید

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

نظر کاربران

  • بدون نام

    عالییییییی

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج