جایزه بهترین گلزن هر فصل لالیگا تحت عنوان پیچیچی به بهترین گلزن اهدا میشود. اما پیچیچی که بود که برای همیشه در تاریخ فوتبال اسپانیا ماندگار شد؟
طرفداری: در اغلب لیگهای فوتبالی، نام جایزه آقای گلی، حالتی نمادین دارد که خودش، خودش را توضیح میدهد. در واقع از معنایش میتوان فهمید که برنده، بیشترین گل را زده. بهترین گلزن لیگ شده است. گلدن بوت در انگلیس، کاپوکانونیره در ایتالیا، گل کرالیعی (پادشاه گل) در ترکیه و مواردی از این دست. اما قصه جایزه بهترین گلزن لالیگا با سایرین متفاوت است. جایزهای به افتخار فردی با نام رافائل مورنو آرانزادی. بازیکنی که امروزه با لقبش " پیچیچی" شناخته میشود.
رافائل مورنو که بعدها همه او را با لقبش شناختند، 23 می 1892 در نزدیکی کاسو ویخو چشم به جهان گشود. فرزند خانوادهای مرفه و مشهور. پدر مورنو وکیلی سرشناس بود که مدتی هم به عنوان شهردار فعالیت کرد. مادر او نیز فردی کاملا اجتماعی بود و از او به عنوان یکی از معروفترین اساتید سخن شهر یاد میشد. زمانی که مورنو کودکی بیش نبود، فوتبال همچنان برای بیلبائوییها چیزی جدید و جانیفتاده بود. چه تنها چند دهه از ورود ورزشی به این نام به شهر میگذشت. اما مورنوی جوان قصه، به شدت عاشق همین ورزش جدید شد.
خانواده نامی و ممتاز رافائل تلاش زیادی کردند تا فرزندشان فوتبال را کنار بگذارد و سفت و سخت به درس و مشقش بچسبد اما از همان بچگی هم احتمالا باید واضح بوده باشد که علم و دانش و مواردی از این دست، به خلقیات رافائل نمیخورند. او رویای دیگری در سر داشت. تقریبا روزی نبود که به والدین مورنو اطلاع ندهند که فرزند موذی و پرجنب و جوششان، مدرسه را به هم ریخته و معلمانش را به ستوه آورده است. اصلا خود معلمها نیز لقب "بدجنس" به رافائل داده بودند. مورنو به هر ترتیب به دانشگاه رسید اما بالاخره کار خودش را کرد و در همان سال اول بدون قبولی در حتی یک درس، عطای آموختن علم و دانش را به لقایش بخشید تا به دنبال عشق کودکیاش برود. متاسفانه علیرغم میل خانواده، مورنو به سمت توپ بیشتر گرایش داشت تا کتاب.
روایتهای مختلفی از پشت پرده لقب رافائل گفته شده. برخی میگویند این لقب برگرفته از یک عبارت باسکی ناشی از مهر و دوست داشتنی بودن در واکنش به قد و قامت کوتاه او بوده. مورنو تنها 5 فوت و 1 اینچ قامت داشت (حدود 155 سانتی متر). عدهای میگویند این لقب را کسانی به مورنو دادند که کنارش در اولین زمینهای فوتبال بیلبائو و در کوچه پس کوچههای خاکی کاسکو ویخو بازی میکردند و البته سن و سال بیشتری نیز نسبت به رافائل داشتند. نقل دیگری هست که میگوید این لقب را هوادارانی به او دادند که هر هفته برای تماشای بازیاش به کمپ de Los Ingleses میآمدند و سرمست از دیدن هنر او، به سلامتیاش مینوشیدند. گرچه روایت دیگری هم هست که او این لقب را تا وقتی به بیلبائو نرفت، به دست نیاورد. چون این همتیمیهای او در اتلتیک بودند که چنین لقبی به رافائل دادند. پیچیچی که ترجمهاش تقریبا میشود جوجه کوچولو!
بر خلاف پشت پرده لقبش که چندان روشن نیست، نابغه بودنش بر همه واضح و آشکار بود. در دورهای که فوتبال به طرز وحشتناکی فیزیکی و درگیر شونده بازی میشد، جوانی تنها با قامت یک و نیم متر، یک شهر را مسحور قدرت دریبلزنی و تمام کنندگیاش کرده بود. طولی نکشید که آوازه طوفانهای این جوجه کوچولو در لا کمپا، به بیلبائو رسید و بله؛ رافائل مورنو در ۱۹ سالگی در سال ۱۹۱۱ به اتلتیک بیلبائو پیوست.
دو سال گذشت تا پیچیچی برای اولین بار یک 90 دقیقه کامل در ترکیب اتلتیک بازی کند اما او این فرصت را از دست نداد. نیمه نهایی کوپا دل ری در مقابل رئال مادرید بزرگ، باسکیها با نتیجه 3-0 پیروز شدند. در دیداری که مورنو اولین و دومین گل دوران حرفهای اش را به ثمر رساند. اولینِ دیگری هم در راه بود. در اواخر همان سال، پیچیچی اولین گل تاریخ اتلتیک بیلبائو در ورزشگاه تازه تاسیسش - سن مامس - را در جریان پیروزی 2-1 تیمش مقابل رئال اونیون به ثمررساند.
پیچیچی که او را میتوانستید با مچبند سفیدی که همواره میبست، از فاصلههای دور تشخیص بدهید، از همان روزها رفت تا به تک ستاره بیلبائو تبدیل شود. او در هشت فصلی که برای باسکیها به میدان رفت، آنها را به بالاترین سطح فوتبال اسپانیا رساند و چهار جام قهرمانی کوپا دل ری را برای آنها به ارمغان آورد. در یکی از این قهرمانیها، پیچیچی در فینال سال ۱۹۱۵ مقابل اسپانیول، هتتریک کرد. بیلبائو در دوره حضور پیچیچی پنج بار نیز قهرمانی لیگ محلی را کسب کرد.
رافائل مورنو در طول دوران فوتبال باشگاهیاش، موفق شد رکورد فوق العاده 101 گل در 159 بازی را به ثبت برساند. او از نظر خیلیها، با اختلاف، بهترین فوتبالیست نسل خودش به شمار میرود. او در دهه 1910، روی بورس ترین بازیکن قاره بود و پیشنهادهای فراوانی برای او از سرتاسر اروپا ارسال میشد. اما او همه آنها را رد میکرد چون اصلا جدایی از اتلتیک در مخیله او نمیگنجید.
پیچیچی خوش شانس بود که اولین تیم ملی اسپانیای تاریخ در دوران بازیگری او شکل گرفت. اسپانیا تیمی برای شرکت در بازیهای المپیک ۱۹۲۰ تشکیل داد. پیچیچی نیز مطابق انتظار از اعضای این تیم بود و گرچه در بهترین فرمش نبود، در هر پنج بازی اسپانیا در این تورنمنت به میدان رفت و نقشی کلیدی در رسیدن آن تین به نقره المپیک ایفا کرد. پیچیچی در این پنج بازی یک گل نیز به ثمررساند. تمام کارنامه پیچیچی در بازیهای ملی به همین پنج بازی ختم میشود. شاید عجیب به نظر بیاید اما بازیهای ملی در آن زمان مثل امروز عادی و رایج نبود. در بسیاری از کشورها چیزی به نام تیم ملی وجود نداشت. این یعنی پیچیچی رکورد ۱۰۰ درصد حضور در تیم ملی اسپانیا را دارد!
پیچیچی اولین فوق ستاره فوتبال اسپانیا بود. یک سلبریتی قدیمی که هرگز دست از به وجد آوردن هواداران برنمیداشت و بر درخششهایش پایانی نبود. به رافائل خوش میگذشت. زندگی روی خوشش را به او نشان داده بود و هواداران مانند یک بت، او را میپرستیدند. قصه اما از این جا به بعد، برعکس شد. واقعیت این است که رافائل پس از المپیک آن ستاره همیشگی نبود. همان بازیکنی که با دریبلهایش، یک تنه بازی را در میآورد، تقریبا مانند قهرمانان امروزی فوتبال، به تکروی و خود بزرگبینی متهم شد. کار به جایی رسید که همان هوادارانی که پیچیچی را میپرستیدند، با هر از دست دادن توپ، او را هو میکردند؛ پشتشان را به زمین میکردند وقتی توپ به پیچیچی میرسید و حتی آشکارا از او خواستند فوتبال را ببوسد و کنار بگذارد. پایان اما نزدیک بود.
سرانجام، رابطه شکراب شده میان پیچیچی و هواداران اتلتیک، کار خودش را کرد. رافائل مورنو به خواست تماشاگران تن داد و در ۲۹ سالگی کفشهایش را آویخت. شاید پیچیچی این کار را از روی کینه و لجبازی انجام داد و شاید گزینه محتملتر این باشد که او نتوانست طعنههای هوادارانی که روزگاری او را مثل یک بت میپرستیدند را هضم کند. یا حتی شاید پیچیچی بخشی از اتهامات هواداران را قبول داشت و ترجیح داد به قول فوتبالیها در اوج کنار برود تا اینکه آنقدر ادامه بدهد تا همه آنچه را که در هشت سال اندوخته، از دست بدهد.
دوران بازیگری پیچیچی به پایان رسید اما از عشق و علاقهاش به فوتبال، هرگز کم نشد. او تصمیم گرفت با پوشیدن جامه داوری، ارتباط مستقیمش با فوتبال را حفظ کند. دست بر قضا، او اولین قضاوتش را هم در سن مامس انجام داد. اتفاقی باورنکردنی که پیوند او و اتلتیک را تاریخیتر و عاشقانهتر میکند. انگار که نام پیچیچی با سن مامس گره خورده باشد. که واقعیت هم همین بود. مورنو هرگز علاقهاش به اتلتیک را پنهان نکرد و آن را در ازای هیچ چیزی هم نفروخت.
درباره سبک بازی پیچیچی باید گفت او به لطف استعداد دریبل زنی فوق العادهای که داشت، به راحتی آب خوردن یار مستقیمش را جا میگذاشت. در مصاحبهای که میتوان آن را در یوتیوب پیدا کرد، سو زوازو، همتیمی سابق پیچیچی در توصیف حرکات و سبک بازی او و این که مورنو چگونه تنها و تنها مستقیم به سمت دروازه حریف حرکت میکرد:
نه به کنارهها حرکت میکرد و نه به سمت دروازه خودی!
پیچیچی شم گلزنی بالایی داشت و از بازیخوانی فوق العادهای برخوردار بود. همین هوش بسیار بالا باعث میشد علیرغم قد و قامت کوتاهش با جایگیری فوق العاده، ضربات سر بسیار خوبی بزند. بسیاری از گلهای پیچیچی از همین طریق به ثمر رسید. به همین دلیل هم بود که رسانههای اسپانیایی به او لقب "پادشاه شوت" را داده بودند. جنب و جوش تمام ناشدنی در کنار هوش بالا باعث میشد تا پیچیچی همیشه فرصتی برای گلزنی داشته باشد.
متاسفانه در تاریخ 1 مارس 1922 و تنها چند ماه پس از تولد سی سالگی، رافائل مورنو چشم از دنیا بربست. او در جدال ناگهانی با یک حصبه که ناشی از مصرف صدفهای آلوده بود، از پای در آمد. از پیچیچی به جز همسر و یک دخترش، یک شهر غرق در اندوه به جای ماند. هوادارانی که پیچیچی را در سالهای پایانی فوتبالش تا میتوانستند، هو کردند و از او بازنشستگیاش را خواسته بودند، با رفتن همیشگیاش، ویران شدند و از رفتاری که با اسطورهشان داشتند، نادم آمدند.
در سال ۱۹۲۶، اتلتیک بیلبائو برای ادای احترام همیشگی به اسطورهاش، دستور ساخت مجسمه پیچیچی را داد تا رافائل برای همیشه بخشی از سن مامس باشد. از آن روز تاکنون از همه باشگاههایی که برای اولین بار به میهمان بیلبائو میآیند، درخواست میشود تا برای ادای احترام به روح پیچیچی، توسط کاپیتانشان یک دسته گل کنار مجسمه او قرار بدهند. مجسمه پیچیچی هنوز هم بخشی از سن مامس است و از روزی که نصب شد، تاکنون تنها سه بار جابجا شده است. در سن مامس جدید، مجسمه پیچیچی در ورودی تونل بازیکنان نصب شده و رسم معروف ادای احترام کاپیتان رقیب، همچنان برقرار است.
در اوایل دهه 1950، خبرنگاران نشریه مارکا از دولت اسپانیا درخواست کردند تا به فدراسیون فوتبال این کشور اجازه معرفی دو جایزه جدید را برای بهترینهای لالیگا بدهد. اولی برای دروازهبانی که کمترین گل را در طول فصل دریافت کرده و دومی هم برای بازیکنی که بیشترین گل را به ثمر رسانده است. در سال 1953 دولت با این پیشنهاد موافقت کرد. از آن زمان، برنده جایزه بهترین گلزن فصل هر بار عوض میشد و به دست اساطیر و فوق ستارههایی چون آلفردو دی استفانو، تلمو زارا، هوگو سانچز و لیونل مسی رسید اما نام جایزه هرگز عوض نشد؛ پیچیچی.
نظر کاربران
این مقاله تو خود سایت طرفطاری فقط برای کاربرانیه که اشراک ماهانه خریداری میکنن بهر حال مرسی از شما
بسی لذت بردیم