۳۸۹۴۶۵
۵۰۰۲
۵۰۰۲
پ

نقدی بر فیلم«سگ‌های جنگ»اثر تاد فیلیپس

عجیب‌ترین کمدی اکشن سینما

اولین نکته‌ای که پیش از تماشای فیلم«سگ‌های جنگ»توجه مخاطبان را جلب می‌کند حضور بازیگرانی چون مایلز تلر بازیگر آثاری چون «اسپلش»و«واگرا»، جونا هیل بازیگر آثاری چون«گرگ وال‌استریت»و«مانی‌بال»در اثری ساخته شده توسط تاد فیلیپس است.

خبرگزاری صبا: اولین نکته‌ای که پیش از تماشای فیلم«سگ‌های جنگ»توجه مخاطبان را جلب می‌کند حضور بازیگرانی چون مایلز تلر بازیگر آثاری چون«اسپلش»و«واگرا»، جونا هیل بازیگر آثاری چون«گرگ وال‌استریت»و«مانی‌بال»در اثری ساخته شده توسط تاد فیلیپس است.
ترکیبی که به روی کاغذ باید جواب دهد و با یک کمدی جنگی بسیار خنده‌آور مواجه شویم. زیرا جنس طنزهایی که فیلیپس در این سال‌ها ارائه داده است می‌تواند بستر خوبی برای بازیگرانی چون هیل و تلر که از دل کمدی‌های نوجوان‌پسند آمده‌اند و اکنون به جوان‌های مکمل فیلم‌های مهم هرسال مبدل شده‌اند، فراهم می‌سازد. این درصورتی است که فیلیپس قصد داشته باشد براساس دانسته‌های خود و حرفه‌ای که در آن تبحر دارد حرکت کرده و از پتانسل هسته مرکزی داستان و ستارگان کمدی‌اش استفاده‌ای بهینه کند. اتفاقی که در فیلم«سگ‌های جنگ»رخ نمی‌دهد و ما با ماجرایی بسیار جدی مواجه می‌شویم که با زور در کالبد اثری کمدی عرضه می‌شود.
عجیب‌ترین کمدی اکشن سینما

در حقیقت فیلم به اندازه‌ای خود را در برابر این سوژه جدی دست بالا گرفته است که اجازه جاری شدن طنز ماجرا را در چهارچوب اثر صادر نمی‌کند. از سویی ما با مسئله‌ای جانگاه و بسیار ناراحت کننده مواجه هستیم که فیلیپس و گروه فیلمنامه‌نویسش استیفن چین و جیسون اسمیلوویچ سعی در خنده گرفتن مخاطب آمریکایی در مواجهه با آن هستند. زیرا به‌صورت منطقی کمتر مخاطب با اندیشه‌ای در کشورهای دیگر از موفقیت افرادی که با فروش و قاچاق اسلحه به پول هنگفتی دست می‌یابند به خنده می‌افتد. مسئله‌ای که هنوز در کشورهای آفریقایی سالانه آمار کشتار بالایی از خود به‌جا گذاشته و نمی‌توان به‌راحتی از کنار آن عبور کرد، هرچند انتخاب واژه سگ برای نشان دادن عمق رذالت و فرومایگی عاملین این فجایع به تنهایی پاسخگو تمامیت موضوع نخواهد بود.
در هرصورت فیلم«سگ‌های جنگ»مبدل به اثری شده است که نه می‌تواند به اندازه کافی روح کمدی را در ماجرایی تراژدیک جاری سازد و نه با کمدی‌های سطحی دیگر تاد فیلیپس که تنها به قصد خنداندن مخاطبان در سالن‌های سینما طراحی شده بود قابل مقایسه است و نه عمق فاجعه تبادل سلاح‌گرم از سوی کشوری چون آمریکا را به درستی نمایان می‌سازد. به تعبیری دیگر فیلم حتی قادر نیست به درستی اثری ضدآمریکایی باشد و سطح آگاهی مخاطبانش در مورد این تجارت مرگبار را در هیچ مقیاسی گسترش نمی‌دهد.

تصور کنید؛ یک ماشین سدان قدیمی در منطقه‌ای متروک که محل تخلیه لاستیک‌های فرسوده است متوقف می‌شود و شماری از مردان نقابدار از ماشین بیرون می‌جهند و به‌زور گروگانی را که در صندوق چپانیده‌اند بیرون می‌کشند و او را به روی زمین پرتاب می‌کنند. بعد یک اسلحه آ کی۴۷ را روی صورتش می‌گیرند. این صورت مایلز تلر است که در قاب بسته نمایان می‌شود و خارج از صحنه صدای او در نقش روای می گوید: من دیوید پاکوز هستم و لابد با خودتون می‌گید چطور شد که تو یه همچین دردسری افتادم.

حالا نه دقیقا همچین جمله‌ای(هرچند خیلی هم از آن پرت نیست)اما شما می‌توانید با همین یک جمله ایده اصلی فیلم را بفهمید و بدانید قرار است روند فیلم چگونه دنبال شود. خب حدسش خیلی دشوار نیست، شاید با خود می‌گویید از آن‌دسته فیلم‌های آمریکایی‌ای باید باشد که تا به‌حال دوجین از آن‌را به خوردم دادند. حدستان درست است. روای در مخمصه افتاده و حالا برایتان شرح می‌دهد که در چه بازی‌های کثیفی وارد شده است. پر از قتل و خیانت و خون‌وخونریزی به‌خاطر چند دلار بیشتر.

نکته لعنتی که نمی‌شود در مورد این فیلم قبول کرد، همین ادعای«براساس داستان واقعی»بودن آن است. چون زندگی هرگز نمی‌تواند به مبتذلیِ ساخت این فیلم باشد. و تازه تصور کنید شما یک همچین اوضاع خلافکارانه‌ای را داشته باشید، آن وقت آنقدر کار خود را در بوق‌وکرنا کنید و صدایش آنقدر بلند باشد که که هالیوود داستان شما را بشنود و بر سر خرید حق داستان پای میز مذاکره بنشیند تا از نوع آن را تعریف کند! آخرش چه؟...دوباره یک دوجین اتفاقات بچه‌گانه خطرناک و بی‌پروا به خورد مخاطب داده شود و فیلم هنوز به نیمه نرسیده آنقدر مصنوعی از آب در بیاید که تماشاچی با خود بگوید این شخصیت‌ها فقط مال فیلم‌ها هستند و بس. اکثر افراد در فیلم سگ‌های جنگ از آن قبیل کاراکترهای پوستری هستند که شاید نوجوان‌ها به دیوار می‌چسبانند.

دیوید بعد از گذشت 10 سال از آخرین ملاقات با بهترین دوست دوران دبیرستانی‌اش، افرایم دایوِرُلی(جونا هیل)، دوباره با او دیدار می‌کند. طی این مدت، مسیر زندگی این دو با هم تفاوت داشته است. افرایم یک دلال اسلحه در حال پیشرفت و دیوید متخصص ماساژدرمانی است. هنگامی‌که دیوید مطلع می‌شود نامزدش ایز(آنا دی آمس) باردار است، می‌کوشد تا شرایط بهتری برای او و فرزند توراهی‌شان مهیاکند و بالاجبار پیشنهاد تجارت با افرایم که روز‌به‌روز ایده‌هایش مشکوک، پیچیده و خطرناک‌تر می‌شود را می‌پذيرد. دیوید و افرایم، پس از عقد یک قرارداد عظیمِ تسلیحات نظامی دولتی با یک شخصیت نه چندان شریف (بردلی کوپر) که هرجور رابطی در دست‌وبالش است، برای خود اعتباری کسب می‌کنند. دیوید در کشمکش با وجدانش به‌دنبال راهی برای فرار از این تجارت است.


جنگ یک‌جور اقتصاد است. ۱۷۵۰۰دلار برای تجهیز یک سرباز متوسط آمریکایی خرج برمیدارد و ارتش باید هزینه آن‌را از جایی تامین کند. بله .به زمین خوش آمدید، دلیل مرگ و زندگی آدم‌ها تنها تجارت است. برای بعضی افراد جهان جایی است که اوضاعش این‌گونه می‌چرخد: کیک بزرگی که اگر به اندازه‌ای گرسنه باشید که به میدان بیایید و غصبش کنید یک تکه از آن می‌تواند برای شما باشد.

فیلم«سگ‌های جنگ»را می‌توان مخلوطی از دو فیلم«گرگ وال‌استریت»و«سالارجنگ» دانست که البته که چاشنی از فیلم«شبکه‌اجتماعی» را هم با خود به همراه دارد. حالا درنظر بگیرید که همه این آش شعله‌قلمکار قرار است توسط شخصی کارگردانی شود که فیلمساز فیلم«خماری»بوده است.
خوب پربی‌راه نیست که بگوییم هنوز از خماری فیلم قبلیش در نیامده که همچین معجون بی‌بو و بی‌رنگ‌ومزه‌ای را ساخته است.کارگردان تلاش می‌کند که محوریت کارش را از کمدی‌ای صرف به کمدی‌ای جدی بچرخاند. دقیقا کاری که برای مثال، آدم مک کی کارگردان فیلم برادرخوانده کرد و در فیلم«بیگ شورت»جهش قابل توجهی داشت. تلاشی موفق که به تماشا نشستن هردو فیلمش را لذت‌بخش می‌کند. اما مثل این‌که آدم مک کی نمی‌تواند الگوی خوبی برای کارگردان سری فیلم‌های«خماری»از آب در بیاید.

مسئله این است که فیلمنامه«سگ‌های جنگ»بسیار سطحی پرداخت شده است و غیرپویاست و در نتیجه آن فیلم را به‌صورت منفعلی درآورده است. شخصیت فیلیپ بسیار بی‌نمک از آب درآمده است. مخاطب با داستان گیرا و جذابی مواجه نیست و کلا فیلم وصله ناجوری است که داستانش خراب و بازی‌هایش ناکارآمد است. اگرچه فیلم شرح حال واقعی دارد که برگرفته از مقاله چاپ رولینگ استون و از کتاب گای لاسون است، اما ناکارآمدی سیستم دولتی که فیلم قصد نشان دادن آن‌را دارد تکرار مکررات است و در خاطر نمی‌ماند.

دیوید و افرایم به قصد معامله‌ای به سمت عراق می‌رانند، به منطقه‌ای به‌نام مثلث مرگ تا محموله‌‌ای تسلیحاتی را تحویل بدهند. لحظات مخاطره‌آمیزی که پیش می‌آید قصد دارد نشان دهد، برای این‌که بتوان قدر زندگی را بیشتر دانست چقدر نزدیکی به مرگ لازم است. این فیلم بسیار راه پیموده است و در صحراهای مختلفی فیلمبرداری شده است و برای خلق تصاویرش زحمت فراوانی کشیده شده، اما جنگ سگ‌ها با وجود صحنه‌هایی که از حرص و فساد به تصویر می‌کشد، از فقدان تاثیرگذاری رنج می‌برد.کارگردان در مواقعی که در صحنه‌های کمدی دست بازیگران را باز می‌گذارد که به دلخواه رفتار کنند، موفق بوده است. روای خوب از عهده این کار برآمده است. اگرچه هیل یک مقداری غیرعادی رفتار می‌کند. اما جدا از فیلم به تنهایی خوب است و بازی او به‌عنوان یک جامعه‌ستیز که لحن دلال‌ها را دارد و در آخر حتی دوست خودش را نیز انکار می‌کند چشمگیر است. به‌طورمثال حرف‌های او و نگرشش جالب است:«هیچ‌وقت به هیچ‌کس اعتماد نکن. هیچ‌وقت به کسی التماس نکن. هیچ‌وقت از هیچ‌کس توقعی نداشته باش.» اگر بخواهیم منصف‌تر باشیم درکل هم شخصیت بد از آب در نیامده است. او شخصیتی خنده‌دار و رند دارد و در این فیلم شاید بهترین نکته ماجراست.

فیلم از فهرست بلندوبالای ستارگان خود نیز به‌درستی استفاده نمی‌کند، ما در طول ماجراهای فیلم شاهد حضور دوست قدیمی فیلیپس یعنی برادلی کوپر در نقشی فرعی هستیم، نقش‌آفرینی که زیاد به‌دل نمی‌شیند و طراوت اولین همکاری‌های این دو در سری فیلم‌های«خماری»را ندارد. از سوی دیگر بازیگرانی چون آنا دی آرماز، کوین پولاک و پاتریک سنت اسپریت نیز مانند روحی گذرا در فیلم بی‌تاثیر است و قدرت جذب مخاطب را ندارد.
نتیجه‌ای که می‌توان برای فیلم«سگ‌های جنگ»متصور بود بیشتر از تاثیرگذاری اثر به‌روی مخاطبان ، تغییر ذهنیت مخاطبان جدی‌تر سینما به این قبیل آثار است. زیرا به‌خوبی این نکته را به اثبات می‌رساند که هر کُمدیسازی نمی‌تواند به‌سراغ موضوعی جدی و حتی غم‌انگیز رفته و آن‌را به اثری برجسته مبدل سازد. برخورد مخاطبان با چنین آثاری باید هوشمندانه و با ممارست باشد، زیرا تاثیر منفی این آثار بر تفکر غالب فرهنگ عامه می‌تواند بسیار مخرب‌تر از وجه سرگرمی و کمدی فیلم باشد.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با ١٥ سال گارانتي 9/5 ميليون تومان

ویزیت و مشاوره رایگان
ظرفیت و مدت محدود
آموزش هوش مصنوعی

تا دیر نشده یاد بگیرین! الان دیگه همه با هوش مصنوعی مقاله و تحقیق می‌نویسن لوگو و پوستر طراحی میکنن
ویدئو و تیزر میسازن و … شروع یادگیری:

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج