۱۲۷۷۶۸۳
۵۱ نظر
۱۴۷۳۱۱
۵۱ نظر
۱۴۷۳۱۱
پ

ماجرای عجیب دختر ترنسی که کارتن‌خواب شد

نیم ساعت مانده به نیمه شب، ضلع جنوب شرقی میدان شوش، بی‌خواب است و بیدار.

برترین‌ها: نیم ساعت مانده به نیمه شب، ضلع جنوب شرقی میدان شوش، بی‌خواب است و بیدار. کارتن‌خواب‌ها، بساط محقرشان را کف پیاده‌رو پهن کرده‌اند و منقبض و خمار، جنس‌های بی‌مصرف را زیر و رو می‌کنند تا به چشم خریدار پرآب و تاب‌تر باشد؛ گلدان پایه شکسته، سه‌راهی خراب، کاپشن نخ‌نما، عروسک پارچه‌ای بی ‌سر، سی‌دی معیوب، شلوار وصله‌دار، لیوان لب‌پر..... معلوم نیست این همه بنجل را از دورریز کدام سطل زباله پیدا کرده‌اند در آن روز و شب‌گردی‌های طولانی که پسمانده خانه‌ها و مغازه‌ها را می‌جورند دنبال ضایعاتی قابل فروش که هم، خرج نان بشود و هم، خرج دود. در ادامه روایت «اعتماد» از بی‌خانمان‌های تهران در شبی که دما به منفی 3 درجه رسید را بخوانید 

ماجرای عجیب دختر ترنسی که کارتن‌خواب شد

پیاده‌روی کوچه اوراقچی‌ها، خالی است. جلوی دیوارهای دودزده هیچ‌کسی ننشسته و کوچه، چراغانی است. یکی از ورودی‌های اصلی از برِ خیابان شوش به کوچه اوراقچی‌ها را هم با نرده قفل‌دار مسدود کرده‌اند. خلوتی کوچه اوراقچی‌ها، ترسناک است با آن نور زردِ زُل چراغ‌هایش که روی دیوارهای تا کمر سیاه از خاطره تحقیر می‌تابد. دختری که سر کوچه بن‌بست برِ خیابان نشسته و دوا دود می‌کند، می‌گوید چند هفته قبل، ماشین‌های طرح ضربت آمده‌اند و هر چه کارتن‌خواب کنار دیوار اوراقچی‌ها بوده جمع کرده‌اند و برده‌اند ترک اجباری. دختر، بیمار ترنس است. از برهم ریختگی و ناسازگاری هورمون‌هایش، فقط زمختی استخوان‌ها مانده و رگه محوی در تارهای صوتی وقتی حرف می‌زند. دختر، مربی والیبال نوجوانان بوده. همین حالا و بعد از 3 سال کارتن خوابی، همین طور که روی پله جلوی مغازه تعطیل نشسته هم، شمای ورزشکاری دارد با آن ساق‌های کشیده. همه زندگی‌اش داخل یک کوله پشتی سیاه‌رنگ چرک است و کیسه پلاستیکی گره خورده به مچ دستش. فاصله دودهایش را با خوردن تکه‌های کوچکی از بیسکویت پر می‌کند. سه سال کارتن‌خوابی، بلاهای ناجوری به سرش آورده؛ دست‌های از ریخت افتاده‌ای که بارها زباله‌ها را زیر و رو کرده تا غذایی برای خوردن پیدا کند، گونه‌های فرو رفته‌ای که بازتاب گرسنگی‌های مفرط است، لباس مندرس و کثیفی که گواه سر گذاشتن بر بالین آسفالت و موزاییک و خاک خیابان است .... 

«دندونات همه ریخته.»

وقتی دود دوا را با لب‌های نازکش می‌مکد، صورتش شبیه به پیرزنی می‌شود که به زندگی با آرواره‌های خالی خو کرده. همین طور که شعله فندک را زیر کفی بازی می‌دهد تا هرویین جامد ذوب شود، آب دهانش را می‌بلعد و با چشم‌هایی که معلوم نیست از سرما به اشک افتاده یا غصه، می‌گوید: «خیلی چیزای با ارزش‌تر از دندونام رفت.»

نه گرمخانه راهش می‌دهند نه سرپناه شبانه چون هویت جسمش بلاتکلیف است. بارها پشت در گرمخانه‌ها التماس کرده و اشکریزان از تحقیر و توهین‌های رکیکی که نثارش شده، دوباره به کوچه‌های سرد برگشته. حالا هم که سطل‌های زباله خیابان سر ناسازگاری گذاشته‌اند؛ خالی‌تر از همیشه. 

ماجرای عجیب دختر ترنسی که کارتن‌خواب شد

«نمی‌تونم برم دزدی. نمی‌تونم برم خفت‌گیری. خودمو می‌فروشم.»

 هیاهوی زن و مردی که می‌دوند به سمت فرعی، بغضش را بند می‌آورد .

« فکر کنم مامورا ریختن.»

ماموری در کار نیست. یک ماشین ون «فوریت‌های اجتماعی شهرداری» آمده و نزدیک میدان شوش، جلوی بساط کارتن‌خواب‌ها توقف کرده و مرد و زن، از وحشت ترک اجباری، پا گذاشته‌اند به فرار. غم انگیزترین صحنه‌ای است که می‌بینم. کارتن خواب، جانی برای دویدن ندارد. ده‌ها زن و مرد معیوب و خمار، یکی کاسه‌آش نیم خورده به دست و یکی کیسه‌ای پر از آشغال و یکی توبره‌ای از ماترک زنده بودنش، روی زانوهای خمیده و با شانه‌های قوزی، با آخرین توانی که دارند، ماراتن مضحکی از تقلای برخاسته از ترس نمایش می‌دهند. به سمت میدان که می‌روم، بقایای بی‌خانمانی، روی پیاده‌رو رها شده؛ بسته‌بندی‌های کوچک آلوچه، نیم سوزهای هنوز مشتعل، انبوهی از کیسه و اسباب پلاستیکی برای روشن کردن آتش. بساط‌دارها؛ کارتن‌خواب‌هایی که پیچ و میخ و جلد کاست و کفش لنگه به لنگه و آچار بی‌دسته و کلوچه تاریخ مصرف گذشته می‌فروختند، سراسیمه، خرده آشغال‌هایشان را داخل کیسه و کوله پشتی می‌چپانند تا زودتر از مهلکه بگریزند. همه اینهایی که فرار کردند، جان دارترها و سرپاترها بودند. نزدیک میدان، صحنه گسترده‌ای از فروپاشی مطلق است؛ مردان و زنانی خشکیده که حواس تشخیص روز و شب را هم از دست داده‌اند، گوشه‌های پیاده رو به حال خود رها شده‌اند. مرد لبو فروش که شعله گاز پیک نیکی بساطش را به امید چراغ روشن دو سه دکه کبابی و سیگار و آبمیوه نزدیک میدان، هنوز خاموش نکرده، به این بدن‌های پوسیده نگاهی می‌اندازد و رو به من می‌گوید: «اینا هم خدایی دارن. قبول نداری؟»

شمال میدان شوش، دو اتوبوس شرکت واحد، تبدیل شده به گرمخانه سیار. هر کارتن‌خوابی که می‌آید پشت در اتوبوس‌ها، مددکاراجتماعی اسمش را می‌پرسد و یادآوری می‌کند که مصرف مواد و سیگار و دعوا داخل اتوبوس ممنوع است. مددکار می‌گوید هر فرد بی‌خانمانی می‌تواند تا 5 و نیم بامداد، داخل اتوبوس‌ها بماند و استراحت کند. موتور اتوبوس‌ها روشن است تا بخاری اتوبوس هم روشن باشد. به کارتن خواب‌های داخل اتوبوس، پتو می‌دهند و غذا؛ غذایی که اغلب، مردم نیکوکار می‌آورند مثل همان جوانی که بوکسور بود و با پژوی سورمه‌ای آمد و از صندوق عقب ماشینش، 30 ظرف یک‌بارمصرف برنج و خورش به دست مددکار داد برای کارتن‌خواب‌های داخل اتوبوس و در جواب مددکار که می‌گفت «ما هیچ حال این بچه‌ها رو نمی‌فهمیم»، گفت: «من می‌فهمم. من خودم کارتن‌خواب بودم. دو سال کارتن‌خواب بودم توی بهشت زهرا. من می‌فهمم.»

ماجرای عجیب دختر ترنسی که کارتن‌خواب شد

دو ساعت بعد از نیمه شب، دمای هوا رسیده به 3 درجه زیر صفر. انگار دور تهران پوسته‌ای از یخ کشیده‌اند. نسخه‌های کلیشه‌ای مثل راه رفتن و دویدن درجا، حریف سوز سردی که تا مغز استخوان می‌رسد نیست. نیم ساعت تحمل این هوا و این سرما، جواب خیلی سوال‌ها را می‌دهد؛ چرا کارتن خواب، پر از نفرت و خشم می‌شود، چرا وقتی دنبال زباله‌ها، سطل‌ها را زیر و رو می‌کند یا در فاصله کیلومترها پیاده رفتن‌هایش برای رسیدن به نان یا مواد، سر بالا نمی‌گیرد به آدم‌ها و ماشین‌ها نگاه کند، چرا نمی‌خندد، چرا به گرسنگی‌های ویران‌کننده‌اش بی‌محلی می‌کند، هزار چرای دیگر از همین جنس. سرمای رخنه کرده در بی‌پناهی، هر خاصیت انسانی را در آدم فلج می‌کند. 

گرمخانه‌های سیار میدان راه‌آهن، دو اتوبوس شرکت واحد که شمال میدان ایستاده‌اند، پر شده. پیرمرد کارگر که از روستاهای اطراف تبریز به تهران آمده دنبال شغل و 8 ماه است خیابان‌های تهران را بالا و پایین می‌رود و گوشه میدان‌ها می‌نشیند که یک نفر پیدا شود و برای بنایی و نقاشی ساختمان و حمالی آجر، کارگر بخواهد و هنوز آن یک نفر پیدا نشده، سرمازده و گرسنه، پشت در اتوبوس ایستاده و به مددکار اجتماعی التماس می‌کند که به او هم جا بدهد. پیرمرد می‌گوید از میدان شوش تا اینجا پیاده آمده چون وقتی به اتوبوس‌های شوش رسید، آنها هم پر شده بود. مددکار تلاش می‌کند کف اتوبوس‌ها جای خالی درست کند که حالا علاوه بر پیرمرد کارگر، 5 کارتن‌خواب هم پشت درهای اتوبوس‌ها ایستاده‌اند. مددکار به مرد کارتن‌خوابی که زباله‌های سطل پیاده را زیر و رو می‌کند، ماشین ون سبز رنگ شهرداری را نشان می‌دهد و می‌گوید می‌تواند او را بفرستد گرمخانه. کارتن خواب، لابه‌لای حرف زدن‌های مددکار، دستکش پشمی را به آهستگی از دستش بیرون می‌آورد در حالی که اثر درد، ابروها و چشم‌هایش را در هم می‌پیچد. روی انگشت‌های سیاه و پینه بسته‌اش، تاول سیاه‌تری ضخامت انگشت‌ها را دو برابر کرده. مرد کارتن خواب فکر می‌کند کی و کجا دست بی‌دستکش در سطل زباله برد و یادش نمی‌آید. همانطور که جعبه‌ها و بطری‌های پلاستیکی داخل زباله‌ها را توی گونی بزرگی می‌اندازد، به بساط «مادام» نگاه می‌کند و می‌گوید که گرمخانه نمی‌رود. «مادام» زن میانسالی است که گوشه میدان راه‌آهن، بساط پهن می‌کند. 8 سال قبل، وسط سرمای زمستان بود که مادام را گوشه میدان راه‌آهن دیدم. آن موقع، هنوز ایستگاه متروی راه‌آهن راه نیفتاده بود. مادام، از نیمه شب تا سپیده صبح، ضلع شمال غربی میدان می‌نشست و سیگار می‌فروخت. جوان‌تر بود و چاق‌تر. حالا، لاغرتر شده، دندان‌هایش ریخته، گونه‌هایش گود افتاده، تخم‌مرغ آب‌پز و تنقلات و چای هل‌دار هم به بساطش اضافه کرده و جلوی ساختمان مترو می‌ایستد. چلوکبابی کنج میدان، برای بساط مادام سیم‌کشی کرده و بالای سرش چراغ روشن می‌شود از نیمه شب تا سپیده صبح. شهرداری هم برایش چوب می‌آورد که داخل پیت حلبی آتش روشن کند. مادام، یکی از همین کارتن خواب‌هاست، فقط سرپاتر و با لباس‌های ضخیم‌تر .....

ماجرای عجیب دختر ترنسی که کارتن‌خواب شد

دیشب، مرد جانبازی که ساکن خیابان فلاح است و هر وقت حالش خوب باشد، با همسر و فرزندش، چند ظرف یک‌بارمصرف غذا، از غذایی که در خانه شان درست کرده‌اند، چند عدد میوه و چند تکه لباس به دست می‌گیرند و می‌روند سراغ کارتن خواب‌هایی که کسی آنها را نمی‌بیند، به من می‌گفت: «به مردم بگو این شبای سرد که با ماشینشون میرن بیرون، چند تا بسته نون و خرما با یک فلاسک آب جوش و چای همراه ببرن. اگه کارتن‌خوابا رو دیدن، به هر کدوم یه لیوان چای داغ و یه لقمه نون و خرما بدن.»

پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با ١٥ سال گارانتي 9/5 ميليون تومان

ویزیت و مشاوره رایگان
ظرفیت و مدت محدود
آموزش هوش مصنوعی

تا دیر نشده یاد بگیرین! الان دیگه همه با هوش مصنوعی مقاله و تحقیق می‌نویسن لوگو و پوستر طراحی میکنن
ویدئو و تیزر میسازن و … شروع یادگیری:

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    نظر کاربران

    • ناشناس

      عوضش چی داریم؟؟؟؟ آفرین ، هیچی

    • ناشناس

      چرا شهرداری اینهاراباهزینه خودش به کنگره 60نمی برد به خداکوپ فایده ندارد وقتی بعداز چندماه میان بیرون همان معتاد هستند ولی کنگره 60عالی است ولی این بیچاره ها هزینه های سیدی ندارند بدهند و هزینه دارو. چون زمان می برد ولی مؤثر. آهای ثروتمندان فکری برای همشهری هاتون کنید نجات دهید دختران و پسران فکرنکنم دولت بفکر این هاباشد

    • ناشناس

      خوب چند تا اتوبوس بيشتر بذارن

      پاسخ ها

      • فهیمه راستکار

        چرا در مساجد رو باز نمیذارن مردم خودشون غذا می یارن الان از جون مردم واجب تر که نیست

    • ناشناس

      خدایا خودت کمک کن

    • الف...

      گذشته از موضوعی که بهش پرداخته شده برای من قلم نویسنده بسیار جذاب و گیرا بود.

    • ناشناس

      زندگی سختی دارند.خدا به دادشان برسد.مخصوصا در این زمستان

    • ناشناس

      بیچاره هستن ودولت بایدفکری کند!

    • ملوسک

      لطفا بگید درس با اینا رفتار شود گناه دارن

    • سوخته دل

      خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا کباب شدم آخه اینارو هم تو آفریده ای

    • عباس مهاجری

      وتشکر از شما بخاطر گزارشهای خوبی که نشر میدهید

      پاسخ ها

      • ناشناس

        خیلی وحشتناکه خدابه همه کمک کن خواهش می کنم‌ تمومش کن

    • ناشناس

      شهروندای سالم کشورم کلی مشکلات دارند برای زنده بودن وای به روزی که به حال بیفتی

    • ناشناس

      ای داد و ای فغان از این دنیای نامرد که به یکی می دهد گنج و به هزارنفر می دهد رنج

    • ناشناس

      واقعاً اوضاع اسفناکیه😔

    • ناشناس

      آخ واقعاتوی این هوای سرداستخوان سوز باید دولت ووسایرارگان های دولتی ومردم نیکوکارفکری به حال بی خانماها وکارتن خواب ها کارگران سرگذربکنن مطالب روخواندم اشکم دراومد کاش بتوانی گره ای ازکارشون بازکنیم ان شاالله

      پاسخ ها

      • ناشناس

        دولت ؟ دولت بزار درد کارگران رو بیشتر نکنه کمک کردن پیشکش

      • ناشناس

        دولت اگه به فکر ملت بود بیست میلیون افغانی رو بیرون میکرد تا هزینه هاشون از دوشمون برداشته شه

    • ناشناس

      دلم بد جور شکست خوشبختانه تو شهر ما چنین چیزی وجود نداره ولی مطمئن در شهر هایی مثل تهران هست ای کاش به مرکز برای جمع آوری لباسهای وکفشهایی که زیاد پوشیده نشده اند وجود داشت

    • ناشناس

      چقدر ناراحت شدم به خاطر اون ترنس بیچاره که از شانس بدش ن مرد است و ن زن باید قانون از اینها حمایت کنه اینها ادمه

    • علی کاظمی

      خدایا به حق سید الشهدا کمکش کن خیلی سخته درکش میکنم

    • ناشناس

      همیشه آرزو دارم آنقدر گرم خانه بسازم ک هیچ کسی تو سرمای بی‌رحمانه نخوابد

    • ابی

      واقعا جای تاسف و ناراحتی داره چه جامعه بدی چه ادمایی که به دام این مواد لعنتی بی خانمان شدن

    • علی بابا

      بله منأسفانه این یک طرف قضیه است و طرف دیگر که چرا این جوونا و نوجوونا که روزی کنار سفره گرم خانواده نشسته بودند به این روز افتاده اند از ذهن ها جا مانده است ! واقعیت این است که که این خودشان اولین مقصر بوده اند به عرف ها و نصایح والدین و یک عمر آبروی پدرو مادر و خانواده پشت پا زده اند و در مقابل آنها ایستادگی و مقاومت کرده اند و از سرنوشت تلخ همجنسهای خودشان عبرت نگرفته اند تا خود مایه عبرت دیگران قرار گیرند هنوزم کم نیستند نوجوانان و جوانانی که با نشاط و با انرژی و لجاجت تمام پا در جای پای اینها می گذارند و.......

      پاسخ ها

      • ناشناس

        اون پیرمرد بیچاره که از شهرستان اومده کارگری و حیران و ویلان شده هم تقصیر خودشه؟

    • انام

      نظرخاصی ندارم
      فکرنکنم تقصیر خداباشه معتاد شدن دلسوزی هم نداره

    • ناشناس

      دیوار مهربونی هنوز هست یا ی طرح دو سه ساله بوده الان تو این سرما بکار میاد

    • ناشناس

      گناه این دختر چیست آیا نوع خلقتش اختیاری بوده

    • بینام

      هیچکس در فکر بچه های ترنس نیست زندگی برا بقیه سخت وای ب روزی تو جنسیت مشکل داشته جهنم میشه دنیات کاش میشد کاری کرد

    • ناشناس

      چرا دولت فکری واسه اینها نمیکنه مریضن و طرد شده و بی خانمان ،چند سرپناه بسازن واسه اینها ک‌هم‌زمستان بتونن سر کنن‌هم‌تابستون

    • ارش

      خدا خودش همه چیزو درست کنه

    • محمد

      طلا داران کارتن خواب ! کشوری با اینهمه ثروت و منابع مردمش باید در این شرایط سخت زندگی کنند

    • شهناز

      واقعا اعصاب ادم خرد میشه وقتی میبینه هم نوعش چ زندگی فلاکت باری دارد وظیفه مسولین و مردم غیور خدا شناس است ک ب داد این افراد بی خانمان برسیم هر کس در راه خدا گام بر دارد خدا براش جبران خواهد کرد انسان یک لحظه خودشو جای اونا بزاره چقدر دردناک هست انشاا...همه دردها را خدا درمون کنه انسانییت هنوز نمرده تا زنده هستیم ب دل هم نوعمان رسیدگی کنیم

    • علی

      درود خدا بر تو جان باز عزیز که به فکر کارتون خوابها هستی
      متاسفانه ایتها رو جزو آدم حساب نمیکنند

    • ناشناس

      بیست میلیون افغانی ریخته تو کشورمون از یارانه آب و برق و گاز و از حق این ملت میخورن که ما کارتن خوابای آواره داشته باشیم. افغانیها رو بندازیم بیرون خیلی اوضاعمون بهتر میشه.. گاز هم کم نمیاد. و پولی ک خرج اونا میشه میرسه ب مردم نیازمند خودمون

    • یشمین

      وای چه قلم زیبایی نویسنده داشت ،دست مریزاد، جدا ازاینکه بسیار پر غصه بود واینها واقعیتهای زتدگیست ک از آن بیخبریم و نکاه بدی به زباله گردها داریم بهتره ک درک کنیم و ماهم سهمی داشته باشیم توی این سرمای زمستون

    • رضا

      این همون وظایف اجتماعی هر دولتیه که باید انجام بده که نمیده واینها هم حق وحقوقی ازکشور وسرمایه هاش دارن

    • همدرد

      دولت به جای گشت ارشاد و حجاب و گشت در خیابان بگزارد و برای بی‌خانمان ها و کارتن خواب ها و معتادین چاره اندیشی کند آیا ننگ نیست در کشور اسلامی که دم از عدل و عدالت می‌زند یکی در لاکچری لواسانات باشد و این ها اینگونه در سرما و گرسنه ، بودجه ... را خرج این درماندگان کنند ، درب مساجد را برای اینها باز کنند پناه شان بدهند و درمان شان کنند ،،

    • ناشناس

      خدا لعنت کنه ظالمین رو

    • ناشناس

      مملکت که روگنج مردم یدبخت

    • ناشناس

      این ترنسها خیلی گناه دارن بنده خداها خیلی‌هاشون از خونه طرد میشن در صورتی که هیچ گناهی ندارن خیلی دلم به حالشون میسوزه

    • ناشناس

      بعضی ها فکرنمیکنندکه روزی میمیرند،تاهستید خوبی کنید

    • ایران قلبم

      چی داری میگی ثروتمندان خودشون توزیع کننده موادن؟

    • عاقل

      من تو عمرم هیچوقت معتاد نبودم حتی لب به مشروبو سیگارم نزدم ولی از بی پولی زیاد طعم سرمارو کشیدم چون پولم کم بوده همیشه صاحبخونه هام انسانیتشونو از دست دادن منم هیچوقت اونقدری که باید درامد نتونستم داشته باشم چون کار خلاف بلد نیستم منم خیلی گشنگی بی لباسی سرما.. کشیدم هیچکسم تو عمرم دستمو نگرفته.. انسانیت مرده..

    • احسان

      تمام مشکلتون رو سر کسی نندازید اول افغان نه افغانستانی درست تلفظ کن بچه جون بعدش هرچی مشکل دارین گردن افغانستانی ها نندازین لطفا اگر ما افغانستانی ها مجبور نباشیم تو کشور تون نمیمونیم بخدا که ما مجبوزیم مرسی که کشورتون مارو جا دادین اگه یه اروپایی بیاد باز هم میگین اروپایی ها آمدن کشور مون چون افغانستانی هستیم اینجوری رفتار میکنید شما که همسایه هم زبان هستین این همه تحقیر چرا. لطفآ 🙏🙏🤍

    • سام

      عجب

    • ناشناس

      این همه بدبختی رومردم ازصدقه سررییس ووزراشون دارن کی مردم ازدستشون خلاص میشن خداعالمه خدالعنتشون کنه من موندم چجوری میخان جواب خداروبدن واقعن بدعذابی براشون دیده خدا

    • هاشم

      علی رغم رنجی که می کشیم.....
      قلم نویسنده عالی بود

    • زن زندگی آزادی

      برا چی گرمخانه راش نمیدن؟ مگه بدن رو چک میکنن؟؟؟

    • ناشناس

      اینارو همرو بی خیال بابا سنگر حجابو حفظ کنید!

    • ناشناس

      به قران همه تن و بدنم لرزید.. خدایا همه رو به راه راست هدایت کن

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج